گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر
جلد چهارم
ذكر نهضت پادشاه باستحقاق از قم بصوب راستقجان و بیش بارماق و توجه رایات آفتاب اشراق از آنحدود بجانب دار الملك عراق‌





چون فرمانفرمای طوایف مردم زمستان سنه سبع عشر و تسمائه در بلده فاخره قم بپایان رسانید و خسرو خیل انجم از بروج شتوی عنان‌یكران بمنازل ربیعی معطوف گردانید فضای صحرا از ظهور سبزه و لاله بر مرغزار سپهر دوار تفاخر نمود و مشاهده عارض رنگین گل و ملاحظه طره مشكین سنبل ابواب فرح و سرور برگشود مثنوی
سرو از علم بلندپایه‌بر فرق سمن فكند سایه
بید از سر خنجر گهروارشد بر سر یاسمین درربار بار دیگر هوای صید و شكار و گشت دشت و مرغزار در خاطر دریا آثار پیدا شده پادشاه فلك اقتدار عازم راستقجان گشت و چنانچه چندبار درین اوراق بر زبان كلك لطایف‌نگار گذشته در آن نواحی نیز لوازم شكار بتقدیم رسید و بیست و چهار هزار جانور بزخم تیغ خنجر مانند گل و لاله غرقه‌بخون گردید آنگاه اعلام ظفرپناه از شكارگاه مراجعت فرموده متوجه ییلاق بیش بارماق و سورلوق شد و در آن بهار و تابستان در مرغزارهای نزاهت آثار گاهی بتجرع اقداح خوشگوار و احیانا گوزن و قوچقار كه در آنحدود بسیار بود اقدام فرمود و در فصل پائیز كه منزل ناهید از فروغ طلعت خورشید صفت اضاعت پذیرفت و از تأثیر هوای خریفی لباس خضرت آثار اشجار سرخ و زرد گشته ساحت باغ و بستان صورت كارگاه صباغان گرفت پادشاه جهانیان عازم خطه اصفهان گشت و بعد از وصول در آن بلده طرح قشلاق انداخته بساط عیش و نشاط انبساط داد و كما ینبغی بتفقد حال ساكنان دار الملك عراق پرداخته مجددا ابواب لطف و احسان بر روی روزگار ایشان برگشاد گاهی بر مسند طرب نشسته از فروغ عارض چون آفتاب و شعاع جام شراب ناب مجلس بزم را ناضر و سیراب میگردانید و احیانا بر تخت سلطنت و استقلال برآمده سرگشتگان بوادی جور و اعتساف را بچشمه‌سار عدل و انصاف می‌رسانید مثنوی
كشیده پادشاه هفت اورنك‌گهی در بزم عشرت جام گلرنك
نشستی گاه بر تخت عدالت‌پی تادیب ارباب ضلالت
بنای عدل را آباد كردی‌دل غمدیدگان را شاد كردی و در تضاعیف آنحالات خاطر انور همایون متوجه رعایت سلطان مراد نبیره ایلدرم بایزید گشته ایالت بعضی از ولایات فارس رجوع بدو شد و سلطان مراد برحسب فرمانفرمای بلاد و عباد بجانب مقصد در حركت آمده در اثناء راه زمان حیاتش بنهایت انجامید و قبل از آنكه بمقصد رسد
ص: 531
متوجه ریاض عالم عقبی گردید (یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ و یَحْكُمُ ما یُرِیدُ)

گفتار در بیان ولادت با سعادت شاه‌زاده عالمیان ابو الفتح طهماسب میرزا و رسیدن اخبار ماوراء النهر و حالات خراسان بپایه سریر اعلی‌

در آن زمستان كه بلده محروسه اصفهان از یمن مقدم پادشاه شرق و غرب جهان غیرت‌افزای ریاض جنان بود واهب بی‌ضنت ابواب مرادی دیگر بر روی روزگار همایون آثار آنمهر سپهر سلطنت برگشاد و بخشنده بیمنت گوهری از كان امكان بیرون آورده در كنار عطوفت شاه وافر احسان نهاد بنسیم عنایت ازلی در چمن امید پادشاهی گلی عطر پرور گشت كه شمیم آن مشام عالمیان را معطر گردانید و از فروغ انوار عاطفت لم یزلی در گلشن تمنای حضرت دین پناهی نهالی سر كشید كه ظلال اقبالش جهانی را بمهاد امن‌وامان رسانید مثنوی
گلی بشكفت در گلزار شاهی‌وجودش مظهر نور الهی
نهالی رست از باغ امامت‌ظلالش مرجع اهل كرامت
برآمد اختری از برج اقبال‌فروغش نوربخش چشم آمال یعنی حضرت شاه دین‌پناه را در اواخر سنه ثمان عشر و تسعمائه بساعتی سعادت اثر پسری خورشید منظر متولد گشت و اینمعنی موجب ابتهاج مزاج خواص و عوام شده طنطنه بشارت و غلغله تهنیت از ایوان كیوان درگذشت بساط جشن و سور و مجلس عیش و سرور تمهید یافت و جامهای راح ریحانی در گردش آمده انوار عاطفت حضرت كشورستانی بر صفحات حال همگنان تافت امرا و اركان دولت عقود جوهر و نقود ابیض و احمر نثار مهد همایون آن شاه‌زاده صاحب سعادت كردند و خدام سده سدره منزلت صلات و صدقات و نذور و عطیات بارباب استحقاق رسانیده لوازم محامد واهب المواهب بجای آوردند و آن مولود عاقبت محمود موسوم بطهماسب و مكنی بابو الفتح گشته چند قابله حور سرشت جهة ارضاع آنحضرت تعیین پذیرفت و بواسطه تولد آنشاه‌زاده دولتمند چند روز طویهای دلپسند وقوع یافته مواد اعتضاد فرق عباد سمت ازدیاد گرفت و همدران ایام برای دفع اصابت عین الكمال دست سپهر بدفعال نیل ملال بر چهره احوال نواب پایه سریر جاه و جلال كشید و خبر شهادت امیر نجم و بیرام بیك قرامانی و زین العابدین بیك و گذشتن سلاطین اوزبك از آب‌آمویه بتواتر انجامید بنابرآن یورش خراسان كرت دیگر پیش نهاد همت عالی اثر گشت و رایات ظفرپیكر از اصفهان بجانب ساوه نهضت فرموده غبار مواكب ظفر آثار از اوج فلك دوار درگذشت.
ص: 532

ذكر تسلط محمد تیمور سلطان و عبید الله خان بر بعضی از بلاد خراسان‌

چون امیر نجم ثانی از جام قضاء سبحانی شربت شهادت چشید هوس تسخیر بلاد خراسان در ضمیر حكام ماوراء النهر پیدا شد و نخست جانی بیك سلطان از آب‌آمویه گذشته متوجه دار السلطنه هراة گشت امرا و اشراف آن بلده چون برین حادثه وقوف یافتند بیشتر از پیشتر در استحكام برج و باره كوشیده احمد بیك صوفی اوغلی قلعه اختیار الدین را مضبوط ساخت و حسین بیك لله در برج میرزا سلطان احمد كه در میان شرق و شمال شهر است رایت اقتدار برافراخت امیر عماد الدین محمود دروازه فیروزآباد را ضبط نمود و امیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف بر پشت دروازه ملك منزل فرمود حراست دروازه خوش بامیر سلطان محمود ولد سید غیاث الدین محمد باغبان تعلق گرفت و محافظت دروازه عراق بدیگری از اعیان خراسان سمت انتساب پذیرفت و جانی بیك سلطان در اوایل ذو القعده بظاهر هراة رسیده نخست در النك كهدستان فرود آمد و یكدو نوبت زمره از لشگریان او بقدم محاربت از طرف باغ سفید خود را نزدیك بخندق رسانیدند و از اصابت پیكان دلنشان هرویان مجروح شده مایوس بازگردیدند و سه چهار كرت دیگر از جانب دروازه فیروزآباد جنگ پیش آوردند و از دست‌برد ملازمان امیر عماد الدین محمود مغلوب شده زخمهای كاری خوردند و در بعضی از آن معارك بابا عشقی تبرائی كه معتمد لله بیك بود بدست اوزبكان گرفتار گشته شربت شهادت چشید و مقارن آنحال عبید اللّه خان نیز بنواحی شهر رسیده در نواحی قریه آزادان نسخه آزادگان گزید و چندبار سپاهیان بخارا تا كنار خندق دروازه ملك و دروازه عراق تاخته بافكندن تیر و سنك پرداختند و بجد هرچه تمامتر بامر محاصره قیام نموده علم جنك و پیكار افراختند و چون در سال گذشته محصولات بلوكات هراة نیك نیامده بود در آن ایام نرخ حبوبات ترقی تمام نمود مع ذلك امراء عظام جهة آزوق غازیان بر محلات شهر غله حواله كردند و بدین جهة تنقیص بسیار بصغار و كبار رسیده در كمال اضطرار بسر میبردند القصه ایام محاصره نزدیك بشصت روز امتداد یافته بعد از آن پرتو انوار عنایت الهی بر وجنات روزگار محصوران تافت و میان جانی بیك سلطان و عبید اللّه خان مخالفتی روی نموده در صباح سیوم محرم سنه تسع‌عشر و تسعمائه كه موافق اول روزه نوروز بود هریك از آن دو سردار از ظاهر هرات بجانب دیار خود توجه فرمود و در آن روز فیروز هرویان را بنسیم عنایت ایزد تعالی گل آمانی در چمن مراد شكفته از محنت حصارداری نجات یافتند و از محافظت برج و باره فارغ گشته بسر بساتین و باغات و
ص: 533
منازل و مرزوعات خود شتافتند و جانی بیك سلطان بی‌توقف در دیار خراسان از آب‌آمویه گذشته بكرمینه رفت اما همدران ایام محمد تیمور سلطان بدین جانب آمویه آمده در حدود آب مرغاب بعبید اللّه خان پیوست و آن دو سردار باتفاق یكدیگر عنان‌یكران بطرف طوس و مشهد مقدسه انعطاف دادند و از مرو تا نواحی اسفراین بتحت تصرف درآورده دل بر سلطنت خراسان نهادند چون اینخبر بدار السلطنه هراة رسید امراء عظام مصلحت توقف ندیده در ماه مذكور از راه بیابان طبس و سیستان روی بصوب عراق و آذربایجان آوردند و خواجه ابو الوفا و بعضی دیگر از هواخواهان اوزبكان آن بلده را ضبط نموده جهة ایصال بشارت مسرعان بمشهد فرستادند لا جرم تیمور سلطان متوجه شهر شده اكابر و اعیان طوعا او كرها لوازم استقبال بجای آوردند و كلید قلعه و شهر پیش برده اظهار اطاعت و انقیاد كرد و تیمور سلطان در باغ جهان‌آرا فرود آمده خطبه بنام خود خواند و چون میدانست كه در ایام دربندان تفرقه بسیار بهرویان رسیده با مردم بر وجه احسن معاش كرد اما طایفه از متعصبان اهل سنت و جماعت آغاز غمز و سعایت نموده جمعی از موالی و مردم تبرائی را در دام بلا و ورطه رنج و عنا انداختند و مولانا شمس الدین محمد بهخی و مولانا حبیب اللّه واعظ و مؤذن مسجد جامع را بزخم كارد و شمشیر شهید ساختند و ساعت بساعت آتش این فتنه اشتعال بیشتر میافت تا آنكه مولانا خواجه علی صدر كه خوارزمی الاصل بود بنابر التماس امیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف بعرض محمد تیمور سلطان رسانید كه تقویت جماعتی كه بنابر اغراض فاسده خویش در مقام انهدام بناء زندگانی مردم شیعه‌مذهب شده‌اند موجب تخریب مملكت میشود و در باب منع و زجر آنطبقه حكم حاصل كرده پسر مولانا خلیل صحاف را كه یكدو شیعی بزخم كارد او شهید شده بودند سیاست نمود لا جرم آن فتنه تسكین یافت و چون قرب دو سه ماه محمد تیمور سلطان دار السلطنه هراة و عبید اللّه خان در مشهد مقدسه و بعضی دیگر از ولایات حكومت كردند ناگاه خبر قرب وصول منغلای سپاه كشورگشای شاهی بحدود خراسان شایع شده هركس از اوزبكان در هرجا كه بود عنان هزیمت بصوب ماوراء النهر تافت.

ذكر مشرف شدن امیر نظام الدین عبد الباقی و سید شریف الدین علی بمناصب مناسب و معطر گشتن هوای حدود خراسان از غبار مواكب كواكب مراتب‌

امیر سید شریف الدین علی كه جامع انواع فضل و ادب و حاوی علوم موروث و مكتسب بود و بشرف نسب و علو حسب از اكثر سادات عجم و عرب ممتاز و مستثنی مینمود بعد از
ص: 534
واقعه قاضی محمد كاشانی منظور نظر حضرت كشورستانی گشته بتفویض منصب صدارت سرافراز شد و چون چندگاه بلوازم آن امر پرداخت از امیر نجم الدین مسعود ثانی نسبت بخود سوء مزاجی فهم كرده از آن امر استعفا جست و در وقتی كه ماهچه بیرق ظفرپیكر از خراسان مراجعت فرموده پرتو وصول بر ولایات عراق انداخت رخصت طواف عتبات عالیات ائمه معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین یافته روی بجانب بغداد آورد و امیر نظام- الدین عبد الباقی بمنصب صدارت شاهی مفتخر و مباهی شده بواسطه وفور التفات امیر نجم كوكب جاه و جلالش باوج سعادت و اقبال رسید و در آن اوان كه امیر نجم عازم ماوراء النهر گردید آنجناب را بنیابت خویش تعیین نموده مقرر فرمود كه من حیث الاستقلال بسرانجام مهام سركار سلطنت قیام نماید و درین ایام كه خبر شهادت امیر نجم بتحقیق انجامید و ماهچه الویه ظفر عطیه از اصفهان متوجه ساوه گردید در رودخانه ولایت مذكوره پادشاه صاحب‌تائید بتجدید امیر نظام الدین عبد الباقی را منظور نظر كیمیا اثر گردانید و وكالت نفس نفیس همایون را در عهده آنجناب كرده پایه قدر و منزلتش را بایوان كیوان رسانید و ایضا سید شریف را كه از بغداد بازآمده در ارودی همایون بود بار دیگر مشمول عواطف خسروانه ساخت و بتكفل امور سركار صدارت نصب فرمود و چون اعلام زرنگار پادشاه صاحب اقتدار سایه وصول بر حدود ساوه انداخت فرمان واجب الاذعان شرف نفاذ یافت كه غازیان عالیشان جهة مصلحت یورش خراسان آذوق سه ماهه بردارند و با آنكه در آن سال در ساوه حبوبات در غایت قلت بود و بلیه قحط و غلا شیوع تمام داشت بیمن توجه خاطر عالی مآثر آنمقدار غله كه دلخواه سپاه انجم جاه بود بتحت تصرف ایشان در آمد و موكب پادشاه فرخنده پی مدت ده روز در ساوه توقف نموده از آنجا بری شتافت و از ری براه كبود گنبد متوجه فیروزكوه گشته جهة اجتماع جنود كوه شكوه ییلاق آن ولایت ده روز دیگر محل اقامت لوای فیروزی اثر بود و از كثرت خیمه و خرگاه و شعشعه قبه سراپرده و بارگاه غیرت مرغزار فیروزه‌كار سپهر دوار مینمود و پادشاه جهانیان بعد از اجتماع عساكر نصرت‌نشان از آن منزل بسلطان میدان خرامید و زینل بیك را با بعضی از امراء و فوجی از سپاه كشورگشا منغلا گردانیده ببسطام فرستاد و خود نیز متعاقب ایشان در حركت آمده در اثناء راه بنواحی دامغان جناب سلطانی سیف الانامی كه جهة تحصیل وجوه تقبل امیر عبد الكریم و آقا محمد بمازندران رفته بود مقضی المرام بازآمده شرف بساطبوسی دریافت و بنابر آنكه در باب سرانجام وجه مذكور شرایط نیكو خدمتی بظهور رسانیده بود مجددا پرتو عنایت پادشاه مظفرلوا بر صفحات احوالش تافت و چون النك بسطام از فر نزول مواكب كواكب احتشام غیرت‌افزای گلستان ارم گشت حكم همایون بعرض لشگر و مشاهده یراق بهادران رستم اثر نفاذ یافت و صباحی كه سپه‌داران قدر و قضا دیبای بیضای آفتاب بر زبر جوشن مصقول خیول ثوابت و سیار پوشانیدند و از لوامع تیغ برق كردار و اشعه اسنه
ص: 535
شعله آثار فضای بسیط زمین را مانند نگارخانه چین روشن و مزین گردانیدند امراء عظا و حكام انام و قورچیان بهرام صولت و غازیان وافر شوكت و سایر هژبران كینه‌كوش و نهنگان پرجوش و خروش جوشنهای زرنگار پوشیده و بر اسبان صبا رفتار سوار گردیده در آن صحرای دلگشا صف‌صف بایستادند و سیوف جان گزند آخته و رماح اجل پیوند افراخته زبان سخن‌سازی بدعوی جلادت و سربازی برگشادند یكی از ایشان از جام راحت انجام دولتخواهی سرمست شده بمضمون این مقال مترنم بود كه مثنوی
برآنم كه چون دشمن بدگهركند عزم رزم شه دادگر
بگرز گران‌سنك و شمشیر تیزسر و دست او را كنم ریزریز
ببزم عدم رهنمونش كنم‌قدح از سر وی ز خونش كنم و دیگری بر جاده اخلاص حضرت پادشاهی استقامت ورزیده بفحوای این كلام تكلم مینمود كه مثنوی
در آید اگر دشمن تیزچنك‌بدریای هیجا بسان نهنك
ز اقبال شاه امامت‌نژادخدیو جهانگیر پاك‌اعتقاد
بقلاب مردی زبونش كنم‌ز ضرب سنان غرق خونش كنم و در آن صباح پادشاه صاحب‌تائید مانند جمشید خورشید بر اشهب گردون گرد گیتی‌نورد برآمد و بر یسال بی‌اختلال ابطال رجال آغاز عبور فرموده میمنه و میسره و قلب و مقدمه جنود ظفر عطیه را بنظر فرخنده اثر درآورد بهر طایفه از عساكر بهرام مآثر میرسید سردار ایشان پیاده شده رخ بر خاك راه شاه عالم‌پناه میسود و اسبی فیل شكوه پیشكش كرده زبان نیاز باداء دعا و ثنا میگشود مثنوی
كه شاها ملك نیكخواه تو بادجنود ملك در سپاه تو باد
ظفر در ركاب تو بادا مدام‌سعادت رفیق تو هرصبح و شام
لواء تو پیوسته فیروز بادهمیشه عدوی تو بدروز باد
كران تا كران جهان زان تست‌سر چرخ در طوق فرمان تست
همه تاجداران ترا چاكرندبجز راه اخلاص تو نسپرند
نخواهند غیر از تو شاهی دگرندارند جز تو پناهی دگر
بهرجا كه رزم‌آزمائی كنی‌چو خورشید كشورگشائی كنی
ندارند جان و سر از تو دریغ‌چو از چشم و جان عدو تیر و تیغ و نقد اخلاص آن سالكان طریق اختصاص در معیار ضمیر كیمیا تاثیر زیبنده تاج و سریر تمام‌عیار نموده بسكه قبول اقتران یافت و همه را بتضاعیف اسباب تربیت و كامرانی بهجت و شادمانی افزوده بعد از فراغ از آن امر بصوب دولتخانه همایون شتافت‌

ذكر رسیدن منغلاء سپاه مظفرلوا بنواحی مشهد و گریختن سلاطین اوزبك از استماع قرب وصول پادشاه منصور مؤید

پس از عرض سپاه انجم جاه و تحقیق یراق شجعان رزم‌خواه شاه سعادت‌نیوش از النك بسطام به ییلاق كالیوش خرامید و حاكم شیراز خلیل سلطان را با فوجی از دلاوران
ص: 536
آهن‌فرسا برسم منغلا متوجه مشهد مقدسه گردانید و خلیل سلطان بقوت دولت شاهی مستظهر بوده و در طی مسافت مسارعت نموده بسان برق و باد روی توجه بمشهد مقدسه نهاد و عبید اللّه خان كه در آن ولایت اقامت داشت چون ازین معنی خبر یافت اقدام ثبات و قرارش متزلزل شده چاره كار منحصر در فرار دانست و در وقتی كه خلیل سلطان بیك فرسخی آنخطه رسید بعضی از ارباب و كلانتران مشهد را كوچانیده عنان هزیمت بصوب مرو شاهجان انعطاف داد و آنجا نیز مجال توقف محال دانسته از راه شیر شتر بمعبر چارجوی رفت و از آب‌آمویه عبور نموده راه بخارا پیش گرفت و برین قیاس از استماع قرب وصول سپاه ظفراقتباس رعب و هراس بخاطر تیمور سلطان كه در هرات بود راه یافته عازم سمرقند گشت و از اكابر خراسان امیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف و امیر سلطان محمود بن امیر غیاث الدین و خواجه جلال الدین قاسم فرنخودی و مولانا قاسم خواند امیر و خواجه شاه حسین خیابانی را كوچانیده همراه بر دو برطبق حدیث (نصرت بالرعب مسیرة شهر) هنوز موكب همایون پادشاه نصرت بهر در ییلاق كالیوش بود كه نیر فتح و فیروزی از افق سعادت و بهروزی طالع گشته از فرق اوزبك دیار در دیار خراسان نماند و دست مشیت قادر ملك‌بخش لباس امن‌وامان در قامت اهالی آن بلدان پوشانیده بساط جمعیت اصحاب بغی و طغیان را برافشاند و تیمور سلطان چون بدار الملك سمرقند رسید قاصد استیصال نهال زندگانی امیر محمد گردید و آنعالیجاه نقابت پناه بر ما فی الضمیر او اطلاع یافته بمقتضاء كلمه (الفرار مما لا یطال) عمل نمود و بامداد مولانا نظام كه منصب صدارت داشت از سمرقند گریخته پیاده بحصار شادمان شتافت و ظهیر السلطنه و الخلافة محمد بابر پادشاه كرت دیگر آن زبده اولاد خیر البشر را منظور نظر الطاف ساخته اسباب سفر عنایت فرمود و آنحضرت در زمان ایالت زینلخان بدار السلطنه هراة خرامیده بدستور پیشتر ابواب دولتخواهی نواب درگاه شاهی برگشود.

ذكر فتنه ابو القاسم بخشی انگیخت و بدان واسطه خون جمعی كثیر بر خاك هلاك ریخت‌

ابو القاسم در زمان خاقان منصور سلطان حسین میرزا در سلك اعاظم امراء بخشی منتظم بود و محمد خان شیبانی نیز در وقتی كه خراسان را بتحت تصرف درآورد با وی در مقام التفات و عنایت سلوك نمود و ایضا تیمور سلطان در آن ایام كه بخراسان درآمد او را منظور نظر تربیت گردانید و در بعضی از مهمات ملكی و مالی دخل داده بمرتبه نیابت رسانید لا جرم ابو القاسم نوكری چند فراهم كشیده بخار نخوت و غرور بكاخ دماغش راه یافت و بعد از فرار تیمور سلطان از خراسان در هراة توقف نموده دل بر محافظت آن بلده
ص: 537
نهاد و همدران ایام خواجه عطاء اللّه و خواجه محمدی و میرزا قاسم ولد زبدة الوزراء و الاعاظم خواجه جلال الدین میركی و مولانا امیر سمرقندی و بعضی دیگر از اشراف و اعیان هراة در دولتخواهی نواب كامیاب شاهی (لا زال ظلال اقبالهم مصونة عن وصمة التناهی) ظاهر گشته میان ایشان و ابو القاسم صورت خلاف روی نمود و او از شهر بكرخ و حدود بادغیس شتافت و از مردم مغول غانچی و احشام آنولایات قرب دو هزار پیاده و سواره فراهم آورده عنان بصوب دار الملك خراسان تافت و ارباب و كلانتران هراة از آنحادثه وقوف یافته دروازها و برج و باره را مضبوط ساختند و خواطر بر مدافعت و ممانعت قرار داده علم محاربت و مقاتلت برافراختند و ابو القاسم در باغ سرافراز كه از آنجا تا شهر نیم فرسخ مسافتست نزول كرده جمعی كثیر از مردم بلوكات را با خود متفق گردانید و خواجه شهاب- الدین غوری كه سالها وزارت امیر محمد ولی بیك كرده بود و در زمان تیمور سلطان تحقیق جهاد سالكان مذهب علیه امامیه مینمود از شهر گریخته بوی ملحق گردید و امیر نظام الدین عبد القادر كه شمه از احوال او در ذیل وقایع ایام دولت خاقان منصور سبق ذكر پذیرفت و در آن وقت در شهر بود جمعی كثیر از مردم فتنه‌جوی مجتمع ساخت و خانه خود را بحیطه ضبط درآورده صدای هواداری ابو القاسم درانداخت لا جرم فتوری تمام باحوال هرویان راه یافته اكثر دست از محافظت برج و باره بازداشتند و ابو القاسم دلیر شده روزی از جانب دروازه خوش جنك پیش آورد و نزدیك بكنار خندق رسیده فوجی از پیادگان او بقدم جرات از خندق گذشتند و در دروازه را آتش زدند اما بواسطه اشتعال نیران بشهر در نتوانستند آمد و خواجه محمدی و میرزا قاسم كه حراست دروازه ملك تعلق بدیشان داشت ازین صورت خبر یافته خواجه محمدی نخست اندیشه فرار نمود و بالاخره باستصواب میرزا قاسم خواجه مولانا امیر سمرقندی را بخود ملحق ساخته با معدودی از مردم جلد تیرانداز بباره دروازه خوش رفتند و بضرب خدنك مرك آهنك ابو القاسم و اتباع او را خائب و خاسر بازگردانیدند و صباح روز دیگر امیر عبد القادر متوهم گشته از دروازه فیروزآباد بیرون رفت و بابو القاسم پیوست و او هشت روز دیگر در ظاهر هرات نشسته در تضییق مسلمانان كوشید آنگاه خبر قرب وصول امراء منغلای پادشاه مظفرلوا متواتر گردید و پیری سلطان كه بموجب فرمان واجب الاذعان داروغگی ولایت فوشنج تعلق بوی می‌داشت و بر سایر قراولان از النك رادكان سبقت گرفته بود با سیصد نفر از غازیان دلاور بنواحی دار السلطنه هراة رسید و هرویان را تنبیه نموده بیشایبه توقف و اهمال متوجه مخالفان گردید و از مردم شهر خواجه عطاء اللّه و خواجه كمال الدین محمدی و خواجه مولانا امیر و میرزا قاسم و غیرهم از دروازه ملك بیرون رفته متعاقب پیری سلطان در حركت آمدند و خواجه محمدی و میرزا قاسم بر آنجماعت پیشی گرفته در وقتی كه در كوچه باغ سرافراز میان پیری سلطان و مخالفان نیران قتال اشتعال داشت بمعركه رسیدند و دست بتیغ و تیر برده غایت جلادت بتقدیم رسانیدند و در آن اثنا مولانا امیر سمرقندی با زمره كه در
ص: 538
عقب مانده بودند از پس پشت ابو القاسم بباغ سرافراز درآمده دست بتاراج برآوردند و سلك جمعیت آن كم سعادت از هم گسیخته امیر عبد القادر بطرف آرب گریخت و ابو القاسم تا حدود غرجستان عنان‌یكران بازنكشید و غازیان عظام تیغ انتقام آخته و سنان خون آشام راست ساخته شهاب الدین غوری و قاسم كرخی با سیصد كس از مردمیكه متابعت ابو القاسم كرده بودند بقتل رسانیدند و سرهای آن بیدولتان را از بدن جدا ساخته اجساد ایشان را طعمه كلاب و ذباب گردانیدند و روز دیگر ازین فتح مبین جناب سلطانی سیف الانامی خواجه مظفر تبكچی بآن بلده فاخره رسیده جراحات جارحات ایام را بمراهم مراحم مندمل ساخت و خواص و عوام را بمزید التفات پادشاه مرتضوی اوصاف مستمال و امیدوار گردانیده اعلام رعیت‌پروری برافراخت اما ابو القاسم چون از ظاهر هرات بگریخت در حدود غرجستان باحشام قبچاق پیوست و باستظهار آنجماعت نابكار لنگر مقدسه غیاثیه را تاخت كرد و همدر آنحدود میبود تا وقتی كه امیر اردو شاه خروج كرده تیغ تیز بخون ریز او بیالود (و الحمد للّه المكرم؟؟؟
و علیه الاعتماد و التكلان).

ذكر وصول پادشاه عالی مكان بالنك رادكان و متعلق شدن ایالت دار الملك خراسان بجناب مملكت پناهی زینلخان‌

لواء كشورگشا شاهی و موكب گردون مراتب ظل الهی بعد از توجه خلیل سلطان بسه چهار روز از كالیوش نهضت فرمود و كوچ بر كوچ بجنوشان شتافته در اثناء راه خبر انهزام سلاطین ماوراء النهر شیوع یافت و حضرت شاهی لوازم شكر و سپاس الهی بتقدیم رسانیده از جنوشان بالنك رادكان خرامید و در آن مرغزار نزاهت آثار چند روز اقامت فرموده بساط نشاط و سماط عیش و انبساط ممهد و مبسوط گردانید در آن اثنا حاكم ولایت مرو ده‌ده بیك كه از توهم سپاه اوزبك آن بلده را باز گذاشته بود بپایه سریر اعلی رسید و بواسطه آنحركت ناهنجار پادشاه حمیت شعار حكم فرمود كه او را كسوت نسوان پوشانیده و بر دراز گوشی سوار ساخته گرد اردوی همایون گردانیدند اما همدران روز بار دیگر عنایت جرم‌سوز شامل حال ده‌ده بیك گشت و بانعام خلعت خاص اختصاص یافته بدستور معهود در سلك امرا منتظم شد و هم در النك رادكان خاطر همایون مآثر شاهی بر تربیت زمره از امرا و اركان دولت قرار گرفته بعضی را بلقب خانی و جمعی را باسم سلطانی ملقب و موسوم ساخت و زینل بیك را خان لقب داده بسبب تفویض ایالت دار السلطنه هراة و توابع و مضافات پایه قدر و منزلتش را برافراخت آنگاه پادشاه دین‌پناه احرام طواف عتبه كعبه مرتبه امام عالیمقام ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیهما السلام بسته از رادكان
ص: 539
بدان مكان بهشت نشان شتافت و چنانچه شیوه ستوده آنحضرتست از روی اخلاص و نیاز لوازم زیارت بجای آورده پرتو انوار مرحمتش بر وجنات حال مجاوران آن روضه عرش منزلت تافت و از آنجا بصوب ولایت بادنیس نهضت فرموده پس از وصول بدان حدود چنان معلوم شد كه بساقیان و صحرانشینان نسبت بغازیانیكه از معركه عجذوان مراجعت نموده بودند تعرض بسیار كرده‌اند و طایفه را شهید ساخته یراق زمره را بغارت برده‌اند و ایضا در وقت عبور اوزبكان از آب مرغاب غاشیه اطاعت ایشان بر دوش گرفته‌اند و بی‌شایبه اكراه متابعت و موافقت ایشان را پذیرفته‌اند بناء علی هذا شحنه قهر پادشاه نصرت‌مند بقتل عام فرمان داد و دیلوبخشی كه بنابر اقتضای رای كشورگشای جوجی سلطان لقب یافته و او را قزلباشان جوسه سلطان و جوقه سلطان نیز گویند با جمعی كثیر از عساكر بهرام صولت بآن كار اشتغال نموده ساحت آنولایت را از خون آنقوم دون گلگون ساختند و اموال ایشان را بباد نهب و تاراج برداده صدای (من یعمل سوء یجزبه) در خم طاق گردون انداختند و موكب همایون پادشاه ربع مسكون در النك باباخاكی كه مرغزاریست در غایت نضارت و طربناكی روزی‌چند میل اقامت نمود از پای‌افتادگان زاویه بیدادی و از دست‌رفتگان بادیه نامرادی كه در دار السلطنه هراة و توابع و مضافات دیده امید بر شاه‌راه انتظار داشتند چون از وصول چتر همایون فال بمنزل باباخاكی وقوف یافتند قدم از سر ساخته و آن را سرمایه رفع درجات شناخته باردوی كیهان پوی شتافتند و بتقلیل قوایم سریر خلافت مصیر سرافراز گشته زبان حال و قال بدعای افزونی دولت و اقبال ملازمان آستان جاه و جلال گشادند و بانواع التفات و اصطناع مفتخر و مباهی شده قدم بر مسند حصول مراد و مرام نهادند و در خلال آن منوال امیر نظام الدین عبد الباقی جهة سرانجام معظم مهام سركار سلطنت كامرانی باتفاق جناب ایالت پناهی زینل خان بآن بلده فاخره شتافت و قضایاء فرق برایارا بر نهج عدالت فیصل داده بیمن اهتمام خدامش امور ملك و ملت در سلك نظام انتظام یافت.

ذكر مآل حال خواجه كمال الدین محمود كه در بلخ توقف كرده بود و بیان بعضی دیگر از وقایع كه در آن ولا روی نمود

خامه مشگین شمامه در ضمن حكایات سابقه بر صحیفه بیان رقم زده كه خواجه كمال الدین محمود بعد از واقعه عجذوان از آب‌آمویه عبور كرده در بلخ توقف نمود و اطراف آن بلده را مضبوط ساخته چندگاه رایت مقاومت با سلاطین اوزبك برافراخت و در وقتی كه محصول بلخ بدرو رسید و در شهر ذخیره نماند بوپای سلطان بفرمان برادر خود جانی
ص: 540
بیك سلطان عازم تسخیر آن بلده شده با سپاه فراوان از گذر ترمذ عبور فرمود و بلخیان باطاعت اوزبكان مایل گشته خواجه محمود با متابعان از آنجا بیرون آمد و بكشم بدخشان كه مضرب سرادقات پادشاه خجسته‌صفات ظهیر الدین محمد بابر میرزا بود رفته دو سه ماه در خدمت آنحضرت بسر برد و در ماه جمادی الاخری سنه تسع‌عشر و تسعمائه استماع نمود كه بوپای سلطان باتفاق سایر سلاطین بلخرا باز گذاشته بماوراء النهر رفت بنابرآن خواجه محمود بار دیگر ببلخ شتافت اما اشراف و اعیان آن بلده بتصور آنكه شاید خواجه محمود ایشان را بجرم اطاعت بوپای سلطان مؤاخذه نماید آنجنابرا در شهر نگذاشتند و خواجه محمود در اواخر ماه مذكور متوجه خراسان شده پس از وصول بمنزل پیل چراغ ادهم نامی كه سردار بعضی از احشام ولایات جزروان بود و در شیوه قطع طریق سلوك نموده خود را از جمله هواخوان سلاطین اوزبك میشمرد بآنجناب دوچار خورد و آنخواجه پسندیده اخلاق ستوده اوصاف را دستگیر كرده در اوائل رجب سنه مذكوره شربت شهادة چشانید و چون اینخبر بعرض پادشاه والاگهر رسید خاطر انور همایون متوجه انتظام مهام طخارستان گشته در ییلاق باباخاكی فرمان واجب الاذعان نفاذ یافت كه دیو سلطان و امیر سلطان بجانب بلخ و اندخود و شبرغان روند مقرر آنكه بعد از تسخیر آنولایات دیو سلطان بحكومت توقف نماید و توابع و مضافات آن بلده را از تعرض مخالفان صیانت فرماید و امیر سلطان جهة كومك زینل خان بخراسان بازآید و ولایت قاین سیورغال او باشد و امرا با فوجی از سپاه مظفرلوا روی بمقصد آورده پس از وصول بشیرغان ارباب و كلانتران آن بلده بلوازم استقبال استعجال نمودند و مراسم اطاعت و انقیاد مرعی داشته ابواب شهر بر روی امید مرا گشودند و از بلخ نیز ساداة و قضاة و اشراف و اعیان مقالید شهر و قلعه را نزد نواب والا جناب دیو سلطان آوردند و شرایط نیاز و نثار بتقدیم رسانیده اظهار اخلاص و خدمتكاری كردند اما مردم اندخود یكی از اهل ضلال را كه موسوم بود بقرابقال پیشوای خود ساخته طریق عدوان و طغیان مرعی و مسلوك داشتند و اظهار شعار خلاف نموده رایت وفا و وفاق اوزبكان برافراشتند بنابران دیو سلطان و امیر سلطان از شیرغان بظاهر اندخود شتافته غازیان عظام آغاز ترتیب اسباب قلعه‌گیری نمودند و قرابقال و اتباع او در مقام مدافعت و ممانعت ثبات‌قدم ورزیده ابواب جنك و جدال گشودند و زبان محاصره و محاربه به پنج شش روز امتداد یافته بیمن دولت ابد پیوند قهرا قسرا آن بلده مفتوح گشت و دیو سلطان بقتل عام فرمان داده كار ساكنان اندخود از حیز تدبیر درگذشت صغیر و كبیر و برنا و پیر آن بلده بضرب تیغ و تیر بقتل رسیدند مگر قرابقال كه امرا او را بند كرده بدرگاه عالم‌پناه روان گردانیدند و چون خاطر دیو سلطان از مهم اندخود فراغت یافت مظفر و منصور بقبة الاسلام بلخ شتافت و بتدارك اختلالی كه در آن مملكت روی نموده بود مشغول گردیده پرتو انوار معدلتش بر وجنات حالات اهالی طخارستان تافت اما امیر سلطان چنانچه مقرر شده بود عنان بجانب خراسان معطوف
ص: 541
گردانید و بعد از مراجعت لوای كشورگشای شاهی بمقصد رسیده همانجا ساكن گردید.

ذكر توجه شاه‌رخ بیك افشار بصوب ولایت گرمسیر و قندهار

در آن ایام خجسته‌آغاز فرخنده‌انجام كه پادشاه خورشید احتشام از ممر محمد خان شیبانی خاطر عالی مآثر فارغ ساخته در بلده فاخره هراة لواء نشاط و كامرانی برافراخت پسر كلانتر امیر ذو النون ارغون شجاع بیك مانند سایر حكام بلاد و امصار از ولایت گرمسیر و قندهار بدرگاه سپهر اقتدار آمد و اظهار عبودیت و اخلاص نموده روزی‌چند در ملازمت سده امامت و كرامت بسر برده نواب پادشاه سكندر حشمت در وقت مراجعت از خراسان علامت نفاق و عصیان در ناصیه حال او مشاهده فرموده بمقتضای حكم همایون شجاع بیك را بحسین بیك لله سپردند تا در قلعه اختیار الدین محبوس گرداند و حسین بیك لله حسب فرموده عملنمود شجاع بیك بعد از چندگاه كه در آن مجلس اوقات گذرانید یكی از موكلان را بمواعید دلفریب با خود متفق گردانید و عزم فرار جزم كرده ببعضی از نوكران خود كه از قندهار آمده در نواحی هراة مختفی بودند پیغام فرستاد كه در شب معین اسبان هامون نورد و آلات نبرد در آن در قلعه كه بجانب بازار اسب است آورده نگاه دارند و شجاع بیك در لیله موعوده موكلانرا باطعام اطعمه كه مخدورات در آن تعبیه كرده بود ضیافت و چون آنجماعت در خواب شدند بكمند حیله و تدبیر از بالای فصیل خود بخاك ریز رسانید و بپای جلادت از خندق گذشته بنوكران خویش كه مسلح و مكمل منتظر ایستاده بودند ملحق گشت و بر اسبی صبا رفتار سوار شده بصوب قندهار فرار نمود و روز دیگر كه این معنی بعرض حسین بیك لله رسید از غایت غضب حكم فرمود كه غازیان از سپاهیان خراسان هركس در هرجا یابند معروض تیغ سیاست گردانند لا جرم در آنروز در بلده فاخره هراة فتنه عظیم حادث شده جمعی كثیر قتیل گشتند و بسیاری از جهات بیگناهان غارت و تاراج یافت و در این اوقات كه فروغ ماهچه علم ظفرپیكر بر ساحت مملكت خراسان تافت خاطر انور متوجه تسخیر قندهار و تادیب شجاع بیك شده فرمان همایون نافذ گشت كه شاهرخ بیك افشار با جوقی از سپاه جرار بدانجانب شتابد و بعد از فتح آنولایت اگر مهم بلخ و اندخود فیصل نیافته باشد بدیو سلطان ملحق گردد و شاهرخ بیك راه قندهار پیش گرفته چون بحدود آنولایت رسید شنید كه شجاع بیك بجانب خوی رفته و عمش امیر سلطان علی در قندهار تحصن نموده بظاهر آن بلده شتافت و چندگاهی بامر محاصره و محاربه پرداخت اما چنانچه میباید مهمی از پیش نرفت در آن اثنا شنود كه اورق شجاع بیك در شال و مستونست بدانطرف ایلغار كرده و مردم آنخطه را غارتیده طبل مراجعت فروكوفت و عازم اندخود گشته در اثناء راه خبر واقعه آنولایت را شنود و عنان‌یكران بطرف اردوی نصرت نشان انعطاف داد و در وقتی كه موكب همایون از خراسان متوجه اصفهان بود بپایه سریر اعلی رسید و كیفیت حالات یورش آن را
ص: 542
بعرض نواب كامیاب رسانید

گفتار در بیان معاودت اعلام آفتاب اشراق از خراسان بجانب مملكت عراق‌

چون امور و مهمات ممالك خراسان برطبق دلخواه ملازمان آستان ملایك‌آشیان ساخته و پرداخته شد و در هیچ طرف از حدود آنمملكت امری كه موجب انقسام ضمیر منیر تواند بود نماند رای عالم پادشاه كشورگشای بر مراجعت قرار گرفت و در اوایل میزان كه نسایم خزان بجانب باغ و بستان در اهتزاز آمده اوزان لیل و نهار صفت اعتدال پذیرفت مهر سپهر شرفناكی از النك باباخاكی نهضت نموده مرغزار كهدستان را از یمن مقدم همایون رشك فضای گلستان ساخت و در متنزهات هرات حمت عن الافات اندك توقفی كرده رایت نهضت بصوب خطه اصفهان برافراخت متوطنان دار السلطنه هرات كه از استظلال بسایه چتر فرقدسای شاه كشورگشای در مهاد امنیت بودند و از استشمام نسایم معدلت فرمانفرمای گیتی‌آرای بر بستر آسایش و فراغت میغنودند بیكبار در تاب آفتاب فرقت افتادند و بسموم عموم مهاجرت گرفتار شده خواطر بر تجرع ساغر فراق زهر مذاق قرار دادند و اردوی كیهان پوی كوچ بر كوچ بولایت نیشابور شتافته در آنحدود بمسامع جاه و جلال رسید كه جمعی از مردم فتنه‌انگیز و جوقی از اوباش پرستیز سلطان محمد بایقرا ولد میرزا ابو المحسن را بپادشاهی برداشته و در نساو بازر نایره ظلم و فساد اشتعال و التهاب داده‌اند و بعضی از قلاع را مضبوط ساخته ابواب مخالفت و بیداد بر روی اصحاب رشد و رشاد گشاده‌اند بنابرآن فرمان واجب الاذعان نفاذ یافت كه امیر نظام الدین عبد الباقی و محمد بیك استاجلو كه بچایان سلطان ملقب شده است با فوجی از سپاه ظفرسلب جهت دفع شر آنجماعت متوجه گشتند و بسرپنجه شجاعت و مردانگی سلك جمعیت آنطایفه باغیه را از هم گسیخته خون جمعی از ایشان را بر خاك هلاك ریختند و سلطان محمد بایقرا گریخته بیچارگان آنجائی از تاب آفتاب حوادث نجات یافتند و امیر عبد الباقی و چایان سلطان بعد از فراق از مهم معاندان عنان‌یكران بصوب استان ملایك‌آشیان تافتند و در اصفهان مظفر و منصور بپایه سریر اعلی رسیدند و مهماتی را كه بكفایت مقرون ساخته بودند معروض گردانیدند و پادشاه عالیجاه آن زمستان در ضمان امان ملك منان در اصفهان قشلاق فرموده جناح عدالت و احسان بر مفارق متوطنان آن بلده مبسوط ساخت و بساط عشرت و نشاط گسترده در غایت دولت و كامرانی به تجرع اقداح راح ریحانی پرداخت در موسم سردی دی از شعله ساغر می بزم طرب را برافروخت و از شعاع رخسار ساقیان گلعذار مجلس عیش را طراوت ایام بهار داد و چون در كمال بهجت و
ص: 543
سرور و نهایت مسرت و حضور فصل شتا بپایان رسید و سلطان ربیع باعتدال هوا فرمان داده سبزه و گل و لاله و سنبل در فضای دشت و صحرا بردمید جمشید خورشید از زمستان خانه حوت علم حشمت و تجمل برافراخته متوجه منزل حمل گشت و از اهتزاز نسایم فروردین ساحت گلزار و بساتین در نضارت از بهشت برین درگذشت مثنوی
چو بشكفت بار دگر گل بباغ‌برافروخت لاله بسان چراغ
ببرج حمل رایت زرنشان‌برافروخت جمشید گردون‌مكان
درربار شد ابر اردی‌بهشت‌فضای چمن گشت همچون بهشت پادشاه نیكوسرشت مایل بگشت صحرا و دشت شده اعلام فیروزی اعلام از اصفهان بصوب همدان نهضت نمود و بعد از قطع منازل و طی مراحل فضای جانفزای آنولایت را مضرب سرادقات عزت گردانیده بتمهید بساط عیش و عشرت اشارت فرمود آن بهار در ییلاقات آندیار كه از غایت نزاهت رشك طرب‌سرای ارم و بهترین متنزهات عالم است در كمال نشاط و دوستكامی اوقات گذرانید و در صباح و رواح با صباح و ملاح در بزم انبساط نشسته جامهای راح ریحانی و اقداح شراب ارغوانی دركشید در آن اثنا خبر توجه سلطان سلیم از روم بطرف آذربایجان شایع گشت و پادشاه ربع مسكون عازم میدان رزم شده مجلس بزم درنوشت.

گفتار در بیان شمه از احوال ملوك روم تا زمان ایالت سلطان سلیم و ذكر افتادن او در بادیه مخالفت فرمانفرمای هفت اقلیم‌

از ریاض روایات گذشته و گلزار حكایات مذكور گشته شمیم اینخبر بمشام جان مستنشقان نسیم سیر رسیده كه حضرت صاحبقران امیر تیمور گوركان بعد فوت ایلدرم بایزید ایالت برسا و توابع و لواحق را به پسرش موسی چلبی مفوض گردانید و میان موسی چلبی و اخوان و برادرزادگان مواد خلاف در هیجان آمده آخر الامر كوكب مراد سلطان مراد- بن گر شیخی بن ایلدرم بایزید بدرجه اقبال تصاعد نمود و سلطنت مملكت بر وی قرار گرفته از حدود دروس تا كفه و قرم بحیز تسخیر درآورد و بر اكثر كفار آن امصار جزیه مقرر كرد آنگاه لشگر بجانب مصر كشید و سلطان فرج بن برقوق شرفاء حرمین شریفین را شفیع ساخته بین الجانبین صلح واقع گردید مشروط بآنكه من بعد هرساله سلطان مرادخانه كعبه را جامه پوشاند و سلطان فرج آن خدمت را مخصوص بسلطان مراد دادند و سلطان مراد مقضی المرام از آن یورش مراجعت كرده چون سی و سه سال در غایت عظمت و استقلال اوقات گذرانید بملك بی‌زوال منتقل گردید و ولد ارشدش سلطان محمد صاحب‌تاج و افسر گشت و سالك مسالك غزو جهاد شده مرتبه او از مراتب
ص: 544
آبا و اجداد درگذشت نظم
بجای پدر شاد و خرم نشست‌به نیكی ز نام‌آوران برد دست
جهان را بخوبی جهاندار شدبتخت حكومت سزاوار شد و سلطان محمد پادشاهی بود بصفت عدل و نصفت موصوف و بوفور علم و فضیلت معروف همواره همت بر استیصال اهل ظلال مصروف داشتی پیوسته نقش محاربه و جنك بسكنت یملوك نصاری و كفار فرنك بر لوح ضمیر كاشتی تا آنكه قسطنطنیه را كه باستنبول مشهور است مفتوح ساخت و آن بلده را دار الملك گردانیده لواء جهاد در سایر امصار و جزایر برافراخت و باندك زمانی دوازده جزیره از جزایر فرنگیان فتح كرد و در قلع نهال‌اقبال اهل ضلال بقدر مقدور لوازم اهتمام بجای آورد و چون سلطان محمد مدت سی و هشت سال پادشاهی نمود مانند پدر و جد متوجه عالم مخلد گشت و پسرش ایلدرم بایزید قیصر شده رایت دولتش از فرق فرقدین درگذشت و او نیز خسروی عادل مجاهد بود و نسبت بخدام پادشاه دین‌پناه در مقام محبت و اخلاص سلوك مینمود و بعد از آنكه چهل و چهار سال بگذرانید در سنه سبع عشر و تسعمائه بعالم باقی منتقل گردید آنگاه ولد ارشدش سلطان سلیم پای بر سریر جهانبانی نهاد و او بخلاف روش آباء و اجداد از جاده مستقیمه سلامت نفس تجاوز نمود و با ایستادگان بارگاه عالم‌پناه در مقام عصیان آمده ابواب مقابله و مقاتله بازگشود و در شهور سنه عشرین و تسعمائه از اطراف ولایات روم لشگری فراهم آورد كه هریك در صحرای هیجا بنوك سنان ثعبان مانند كوه الوند را از پیش برداشتندی و در معركه نام و ننك به پیكان تیر خدنك تخم اجل در زمین دل كاشتندی عدد آن سپاه از خزر و تخمین مستوفیان كامل افزون و عدد آن خیل گمراه از احاطه دایره و خیال محاسبان مهارت‌پناه بیرون مثنوی
سپاهی چو دریا بجوش و خروش‌سراسر نهنگان پولادپوش
همه كینه‌كوش و همه رزم‌جوی‌تمامی سبع‌سیرت و دیوخوی آنگاه متوجه آذربایجان گشته ایلچی بدرگاه عالم‌پناه فرستاد و كیفیت توجه خود را بعزم رزم اعلام داد و قاصد او در همدان بآستان آسمان نشان رسید و بوسیله نواب سده سنیه و حجاب عتبه علیه سعادت زمین‌بوس دریافت و خبر نهضت سلطان سلیم را بنیت قتال و جدال عرضه داشت نمود آنحضرت در جواب فرمود كه ما نیز با وفور تائیدات الهی و جنود توفیقات نامتناهی رایت توجه افراخته‌ایم و مقابله و مقاتله خیل شقاوت هجوم روم را پیش نهاد همت بلندنهمت ساخته در هرمنزل كه ملاقات واقع شود آنچه مقدور باشد بظهور خواهد آمد (ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً) نظم
بپیش عدو بازگرد و بگوی‌كه ای گشته با سروران رزم‌جوی
من اینك رسیدم بمیدان جنك‌بنیروی شیر و بخشم پلنك
كشم بر سر رومیان تیغ تیزبدیشان نمایم طریق ستیز
ز خون دلیران مردم شكارهمه دشت و هامون كنم لاله‌زار
بنوك سنان سعادت هجوم‌جهان را كنم پاك از خیل روم آنگاه ایلچی را بپوشانیدن خلعت شاهی مفتخر و مباهی گردانیده رخصت انصراف داد
ص: 545
و او بپایه سریر سلطان سلیم شتافته بعرض جوابی كه شنیده بود زبان گشاد.

ذكر رایات نصرت هجوم باستقبال خصوم و بیان قتال شاه مرتضوی خصال با حاكم روم‌

بر ضمیر فیض‌پذیر حریفان بزم جاه و جلال و خاطر مهر مآثر سرخوشان بادیه دولت و اقبال اینمعنی ظاهر خواهد بود كه ساغر سلطنت و جهانبانی و شراب خلافت و كامرانی كیفیتی دارد كه چون بمذاق سلیم و مزاج مستقیم سعادتمندی رسد چنان نشئه انگیزد كه ابواب فرح و سرور بر روی روزگار خمارزدگان بزم سپهر جفاكار بگشاید و اگر مشام غفلت سرانجام اهل غرور و پندار از رایحه آن جام بهجت‌انجام اندك بهره یابد چنان عربده سازد و طرح بدمستی اندازد كه عیش عالی را منقص گردانیده نقش مسرت و حضور از لوح زندگانی جهانی بزداید ع بوئی ز نسیم باده بس مستان را نظیر این عبارات مشگین رقم كه شمایم رشحات قلم بمشام جان فضلای ستوده‌شیم رسانیده صورت حال سلطان سلیم تواند بود كه بعد استشمام نسیم شراب ایالت و كامكاری بوفور خیل و سپاه مغرور گشته عزم تسخیر آذربایجان نمود و جمعی كثیر از اتباع خود را عرضه تیغ آفتاب شعاع پادشاه جهان‌مطاع ساخته بپای ادبار مراجعت فرمود كیفیت واقعه آنكه چون شاه نیكو نیت صافی‌طویت ایلچی سلطان سلیم را در همدان اجازت داد و عازم میدان قتال شده پای فلك‌فرسا بر پشت اشهب جهان‌پیما گردانید و عنان ظفرنشان بدست قاید (وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ) سپرده كریمه (فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ) بر زبان الهام بیان گذرانید مثنوی
برآمد جهان‌جو بپشت سمندچو خورشید بر اوج چرخ بلند
لوایش برافراخت سر تا سپهرمه رایتش كشت منجوق مهر
جنیبت كسانش همه سروران‌تفاخر كنان در ركابش سران سر سركشان خاك راهش شده ظفر منغلای سپاهش شده و چون هوای تبریز از غبار موكب همایون عطر بیز گشت بوضوح پیوست كه سلطان سلیم بیشایبه خوف و بیم كوچ‌بركوچ متوجه است لا جرم پادشاه ظفرپناه بی‌از آنكه باجتماع سپاه پردازد با ده دوازده هزار سوار تیغ گذار كه در آن زمان ملازم ارودی فیروزی آثار بودند عنان‌یكران بطرف دشمنان منعطف ساخت و در اوایل رجب سنه عشرین و تسعمائه در منزل چالدران كه در بیست فرسخی تبریز واقعست تقارب فریقین اتفان افتاد پادشاه والانژاد میمنه لشگر شجاعت نهاد را بفر وجود خان محمد و بعضی دیگر از امراء منصور مؤید مشید گردانید و در میسره و رمش خان با جمعی كثیر از بهادران پولادپوش و شجعان كینه‌كوش منزل گزید و ماهچه علم انجم حشم از افق قلب طالع گشته مقرر شد كه امیر نظام الدین عبد الباقی و سید محمد كمونه و امیر
ص: 546
شریف الدین علی باتفاق فوجی از شیران بیشه یكدلی در سایه رایت ظفرآیت توقف نمایند و آنحضرت بنفس اشرف اعلی با بسیاری از نهنگان لجه دغا و پلنگان قله هیجا در یك جانب قول صف كشیده تا در هرطرف كه بكومك احتیاج شود ابواب اعانت و امداد برگشایند مثنوی
برآراست شاه ظفراقتباس‌صفی از سپاه قیامت هراس
نه صف بلكه سدی سكندر پناه‌نموده نهیبش طریق فنا و چون یسال بی‌اختلال بشكوه ابطال رجال‌صفت متانت پذیرفت سنان غازیان فتنه‌نشان از جای برخواست و لوای فیروزی‌نمای باوج نصرت و اقبال سركشیده فروغ مهچه‌اش فضای معركه قتال را بیاراست مثنوی
علمها برآمد باوج سپهرشده هرعلم پیكر ماه و مهر
سنان گشت چون شمع افروخته‌شعاعش دل دشمنان سوخته و از آنجانب سلطان سلیم چنانچه معهود ملك روم است بر فراز پشته فرود آمده بر گرد معسكر خود از عرابه و چیر دیواری بلند گردانید و عرابه‌ها را بزنجیر بر یكدیگر بسته در آن حصار استوار منزل گزید و دوازده هزار تفنك‌انداز را كه پیوسته در خدمتش بودند مقرر كرد كه در پیش صف ایستاده بكار خود پردازند و زیاده بر دویست- هزار سوار كینه‌گذار بمیدان هیجا فرستاد كه رایت قتال و جدال برافرازند از آنگاه هردو طرف پلنگان قله جلادت و مردانگی و نهنگان لجه سبالت و فرزانگی آغاز ستیز كرده در میدان تاختند و در یكدیگر آویخته دست باستعمال آلات قتال بردند مثنوی
ز هرسوی مانند غرنده شیربمیدان رسیدند مردان دلیر
بكف جمله را تیغ خارا گدازفكنده ببر جوشن زرنگار
بمردانگی هریكی رستمی‌بهم برزده لشگری در دمی
نشسته بر اسبان پولادسم‌بجولان ز آواز روئینه خم غریو كوس رعد اواز بلند شده ولوله جان گداز در جان جهانیان انداخت و صدای نفیر سور تاثیر به میمنه و میسره عالم رسیده حقیقة آیة (إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها) ظاهر ساخت مثنوی
برآمد بگردون خروش نفیربلرزید بر خویش چرخ اثیر
چنان آمد آواز سورن بگوش‌كه شد بیدلان را ز سر عقل و هوش شعله سنان عالم‌سوز چون برق لامع در خرمن جمعیت دلیران افتاد و اخگر پیكان شعله‌افروز همچون صاعقه ساطع اسباب زندگانی سالكان طریق پهلوانی را بباد فنا برداد رماح ثعبان كردار غازیان مواكب سپهرمراتب مانند شهاب ثاقب بسوی عفاریت روم زبانه كشید و تفنك سریع آهنك رومیان از ورع و خفتان غازیان بسان باد شبگیر از لباس حریر بیرون پرید سر سروران در دست و پای اسبان گوی مثال در خم چوگان غلطان گشت و خون نام‌آوران از ابر تیغ باران كردار از جوف میغ فروباریده از هفت طبقه زمین درگذشت مثنوی
فروریخت خون از دم تیغهاچو اقطار امطار از میغها
سنان یلان شعله‌افروز شدچو برق بهاری جهان‌سوز شد و در آن روز هولناك جمعی كثیر از رومیان بیباك بضرب تیغ و سنان دلیران سفاك پادشاه شرفناك بر خاك هلاك افتادند اما چون لشگر سلطان سلیم همچون حركات دوایر افلاك بینهایت بودند و در لوازم میدان‌داری و خنجرگذاری بقدر مقدور سعی می‌نمودند و توپچیان
ص: 547
ایشان در آتش دادن تفنك و افروختن نایره جنك بمرتبه طریقه جد و اهتمام بجای می‌آوردند كه هرلحظه پنج شش هزار تفنك بیكدفعه صدای مرك در عالم می‌انداخت و از شرار شررش كانون درون پردلانرا سوخته بوفور دود فضای سپهر كبود را تاریك میساخت فوجی از امرا و اعیان سپاه ظفرپناه نیز مانند حسین بیك لله و خلفا بیك و سار و پیره قورچی باشی و امیر عبد الباقی و سید شریف الدین علی و سید محمد كمونه و سلطان علی میرزا بزخم خدنك و تفنك دشمنان تیزچنك شربت شهادت چشیدند و از لسان كریم البنیان هاتف غیب ندای غمزادی (وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً) شنیدند در آن اثنا آتش غضب پادشاه عجم و عرب در خاطر غیرت مآثر زبانه زدن گرفت و شعله قهر قیامت لهب در باطن جمیت میامن صفت التهاب پذیرفت و شمشیر ذو الفقار آثار از نیام انتقام آخته بی‌اعانت انصار و معاونت اغیار بر صف دشمنان خاكسار حمله كرد و بقوت دست و بازوی ولایت و قدرت سرپنجه كرامت و هدایت گرد از وجود محنت فرسود خلقی از سالكان مسالك شجاعت برآورد و بیشائبه تكلف و سخنوری و غایله تصلف و مدح‌گستری در آن معركه آن مهر سپهر سروری كارزاری نمود كه اژدهای فلك اخضر از سهم خدنك مارپیكرش زبان زینهار بگشاد و شیر چرخ مدور از تاب سنان آتش فشانش در بیشه التهاب و اضطراب افتاد مثنوی
شه شیردل در صف كارزارچنان رستخیزی نمود آشكار
كه در چشم اعدا جهان شد سیاه‌نهان گشت در گرد خورشید و ماه
ز بس كشته كانداخت بر یكدیگرنهان شد زمین نبرد از نظر در آن اثنا از سپاه قیامت هجوم روم ملقوچ اوغلی كه نهنگی بود در بحر پردلی در برابر آنحضرت درآمد اما پیش از آنكه دست بتیغ و سنان برد پادشاه حیدر اثر شمشیری بر فرق سرش فرود آورد كه تا سینه‌اش منشق گشت از ثقات استماع افتاده كه یكی از ملازمان ملقوچ اوغلی جسد او را نزد سلطان سلیم برد و پادشاه روم آنضربترا ملاحظه نمود بر زبان راند كه غیر از كسی كه منتسب بفرزندی مظهر العجایب باشد هیچ آفریده را قدرت آن نیست كه این نوع تیغ تواند راند القصه چون سپاه سلطان سلیم آنشهامت و تیغ‌گذاری و آن صرامت و میدان‌داری مشاهده كردند عنان اختیار و زمام اصطبار از قبضه اقتدار ایشان بیرون رفت و عنان بصوب حصاریكه از عرابه و چیر ترتیب كرده بودند گردانیده دلاوران موكب نصرت‌نشان بیكبار بر ایشان تاختند و جمعی دیگر را بر خاك هلاك انداختند اما بقیة السیف كه باضعاف مضاعفه لشگر منصور بودند اطراف آن محوطه را محفوظ و مضبوط گردانیدند و تفنك‌اندازان را بكار ایشان بازداشته بار دیگر متشمر جنك و پیكار گردیدند و چون بر ضمیر انور پادشاه ربع مسكون فروغ اینمعنی واضح و لایح بود كه در آن مقام اصرار بر پیكار موجب هلاك خدام موكب نصرت شعار میشود خاطر عالی مآثر بر آن قرار داد كه بموجب كلمه (الحرب خدعة) چند كوچ بازپس نشیند كه رومیان مانند محمد خان شیبانی دلیر گشته جهة تكامشی از میان عرابه و چپر بیرون آیند آنگاه عطفه عنانی كرده بار دیگر بر سر ایشان تازد
ص: 548
و بنیاد حیات آنقوم پرستیز را براندازد بنابرآن با خیل و حشم و طبل و علم به تبریز رفته از آنجا بدر گزین شتافت و ایلچیان باطراف و جوانب ممالك محروسه ارسال داشته باجتماع سپاه ظفرپناه فرمان داد و سلطان سلیم بعد از مراجعت آن حضرت از چالدران بدار الملك آذربایجان خرامیده شنید كه پادشاه صاحب‌تائید عساكر فیروزی مآثر را جمع كرده متوجه آنجانب است بنابرآن خوفی عظیم بر ضمیرش مستولی گشت و سلامت نفس منحصر در معاودت دانسته از سر ضبط آذربایجان درگذشت و زیاده از هشت روز در آن بلده توقف نتوانست نمود و در اواخر همان ماه طبل كوچ كوفته بصوب روم توجه فرمود رباعی
هرچند بود گوزن پرزور و دلیرهرگز نشود مقیم در بیشه شیر
گنجشك وطن كند بهر جای ولی‌در مسكن شاه باز كی ماند دیر و این خبر بهجت‌اثر در موضع درگزین بمسامع پادشاه والاگهر رسید و هاتف غیب در مخاطبه آن مركز دایره عز و جلال مضمون این مقال بعرض رسانید رباعی
كای سرور عالی گهر قدس جناب‌دارای فریدون‌فر اقبال‌مآب
با حزم تو كید خصم چون نقش بر آب‌با ملك تو قصد او چو دریا و حباب لا جرم موكب ظفرقرین از درگزین متوجه تبریز گردید و در طی مسافت مسارعت نموده در شعبان سال مذكور در نواحی آن بلده منزل گزید سادات و قضات و اكابر و اعیان بلوازم استقبال و استعجال كردند و از غبار موكب همایون دیده امید را جلا داده مراسم نیاز و نثار بوجود آوردند و پادشاه مؤید مانند روح كه بجسد در آید و مثال نور كه حدیقه حدقه را ببار آید بدار الملك آذربایجان درآمده آن زمستان همانجا قشلاق فرمود و بتدارك اختلالی كه در غیبت خدام بارگاه سدره منقبت دست داده بود مشغولی كرده ابواب انصاف و معدلت برگشود مثنوی
جهان از نو نوید زندگی یافت‌عدالت مژده پایندگی یافت
فلك بنیاد غم از بیخ بركندعوض طرح بنای عشرت افكند

ذكر وصول كوكب طالع زمره از خدام درگاه فلك‌اقتدار بدرجه اعتبار و اختیار و بیان بعضی دیگر از وقایع روزگار و حوادث لیل و نهار

در آن زمستان كه دار الملك آذربایجان از یمن مقدم پادشاه جهانیان بر فضای جان فزای روضه رضوان تفاخر می‌نمود خاطر خورشید مآثر ذره‌پرور و ضمیر مهر تنویر ضیاگستر متوجه آن گشت كه زمام رتق‌وفتق و قبض‌وبسط و حل و عقد و دادوستد امور و مهمات سركار سلطنت و پادشاهی را در قبضه درایت و كف كفایت صاحب كیاستی نهد كه بمتانت رای رزینش اساس بنیان دین و دولت سمت ثبات و دوام گیرد و باصابت فكر دوربینش قاعده اركان ملك و ملت صفت رسوخ و استحكام پذیرد و از شمیم مكارم اخلاقش مشام جان ساكنان اقطار آفاق معطر گردد و از نسیم محاسن آدابش نضارت گلزار تمنای
ص: 549
قاطنان اطراف امصار بوقوع پیوندد نصفت شاملش مظلومان بادیه نامرادی را از تاب آفتاب حوادث نجات داده بظلال فراغت و آسایش رساند و مرحمت كاملش مغمومان زاویه بیدادی را از خار آزارسپهر جفاكار خلاص ساخته بریاض نزاهت آثار معدلت فایز گرداند ابر نیسانی را از ایثار دست دررنثارش عرق خجالت بر جبین آید و كان بدخشانی را از بخشش كف گوهر بخشش خون دل از دامن بگشاید نظم
خجسته رای او بر خلق راه فتنه بربنددمبارك روی او در ملك راه خیر بنماید
سعادت چشم بگشاید كه تا رویش كجا بیندزمانه گوش وادارد كه تارایش چه فرماید و بعد از استشاره و استخاره خلعت این منصب جلیلة المراتب بر قامت قابلیت اشراف افراد انسانی میرزا شاه حسین اصفهانی كه سابقا در سلك نواب؟؟؟ جناب حضرت ورمش خانی منتظم بود چست آمد و حكم همایون از مكمن عنایت روزافزون نفاد یافت كه آنجناب من حیث الاستقلال و الانفراد متعهد سرانجام امور سلطنت و جهانبانی بوده جمیع امراء و اركان دولت و تمامی وزراء و اعیان حضرت طریق متابعتش نمایند و غاشیه مطاوعت بر دوش گرفته بیوقوف و مشورتش در هیچ مهم از مهمات جزئی و كلی مدخل ننماید لا جرم عتبة علیه میرزا شاه حسین ملاذ امراء خافقین و پناه ولاة مشرقین گشت و پایه حشمت و اقتدارش از پرتو عنایت پادشاه جهان‌مطاع شبنم صفت ارتفاع یافته از فرق فرقدین درگذشت بیت
پناه سروران شد درگه اوسر نام‌آوران خاك ره او و همدران ایام پادشاه آفتاب احتشام بتجدید متوجه تقویت شریعت اركان غرا و تمشیت مهام سادات و قضات و علما گشته منصب صدارت را بجناب سیادت‌مآب امیر شهاب الدین عبد اللّه ولد سید نظام الدین احمد لاله كه از اكابر سادات آذربایجان بود تفویض فرمود و چون آنجناب كما ینبغی از عهده سرانجام امور آن منصب بیرون نتوانست آمد مسند صدارت بوجود فایض الجود نقابت قبابی مشرف شد كه انوار جمال فرخنده حال نبوی از مطالع حال خجسته مآلش طالع است و آثار كمال لا یزال مرتضوی از صادرات افعال ستوده اعمالش لامع توضیح كلام الهی را عبارت فصاحت آیاتش وافی و تصحیح احادیث حضرت رسالت‌پناهی را اشارت حقیقت صفاتش كافی كشف مشگلات رسایل سلف را منطق بلیغش مبین و رفع شبهات مسائل خلف را بیان بدیعش متضمن خلاصه افكار متقدمین در مرآت طبع نقادش مصور و نقاوه آثار متاخرین بر صحیفه ضمیر فیض‌پذیرش محرر نظم
هست نوك كلك او مفتاح باب مشكلات‌هست نور رای او مصباح راه اهتدا
میبرد لطف كلامش تاب از آب حیات‌میزند بحر كمالش موج بر اوج سما یعنی افتخار اعاظم صدور استهظار اكابر نزدیك و دور خلاصه دودمان آل عبا زبده برگزیدگان قل (لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) مقوی ملت علیه امامیه قدوه اولاد امجاد خیر البریه ملاذ سالكان مسالك اخلاص و یكرنگی امیر جلال الحق و الملة و الحقیقة و الدین محمد الحسینی الشیرنگی لا زال مسند صدارة مشرفا بوجوده و ریاض
ص: 550
الشریفه ناضرة بافاضته سحاب فضله وجوده و قطع نظر از تكلفات منشیانه و تصنفات مترسلانه ساحت گلزار ملك و ملت برشحات سحاب اهتمام و اجتهاد آن وكیل منشرح الصدر و این صدر عالی‌قدر بتجدید ناضر و سیراب كشت و فضای ریاض دین و دولت از قطرات غمام اعتنا و التفات این دو بزرك فرخنده‌صفات در خضرت و نضارت از سرابستان جنان درگذشت مهام شریعت بیضاء برطبق اجتهاد ائمه هدی علیهم سلام اللّه تعالی بسر انجام اقتران یافت و فروغ رواج ملت غرا از افق مشیت حق عز و علا بر وجنات احوال فرق برایا تافت نظم
چو از لطف شهنشاه سرافرازدو عالی‌قدر گردیدند ممتاز
یكی در مملكت فرمان‌روا شدیكی محراب دین را مقتدا شد
یكی شد مرجع حكام اسلام‌بلندی یافت زین یك نام اسلام
ز عدل آن فضای ملك‌آراست‌ز فضل این بنای شرع شدر است و پادشاه عالیجاه دین‌پناه آن زمستان را در تبریز بپایان رسانید و در اوایل فصل بهار و مبادی دمیدن ریاحین و ازهار بصحرای اوجان شتافت و از آنجا احرام طواف عتبات قدسی مطاف آباء عظام و اجداد گرام بسته عنان عزیمت بصوب خطه اردبیل تافت و چون بآن قبله اقبال و كعبه آمانی و آمال رسید چنانچه عادت آن مؤید پاك‌اعتقاد است شرایط زیارت بجای آورد و مجاوران آن سده سنیه بار اصناف عواطف و الطاف نوازش فرمود و عزم ییلاق سهند كرد و موسم تابستان و فصل پائیز در سهند اوقات خجسته ساعات بعشرت و نشاط مصروف ساخت و در زمان شتا كرت دیگر به تبریز خرامیده طرح قشلاق انداخت و در آن زمستان از فیض فضل ربانی و لطف عام سبحانی و دری نوربخش در عقد لآلی مجدد معالی افزود و دری آفتاب درخش از افق خلافت و كشورستانی طلوع نمود مثنوی
برآمد ماهی از اوج سعادت‌ز رویش لامع انوار سیادت
نگویم مه كه روشن آفتابی‌ببرج سرفرازی كامیابی
رخش شمع شبستان امامت‌وجودش گوهر كان كرامت یعنی شاه‌زاده ستوده‌خصال سرور گلزار جاه و جلال القاسب میرزا انبه اللّه نباتا حسنا در در ساعتی محمود بطالعی مسعود متولد گشت و چند روز بساط عیش و سرور و مجلس نشاط و حضور تمهید و ترتیب یافته نوای نای و نوش از ایوان كیوان درگذشت بیت
باز از نو شهریانرا سری آمد پدیدبر سر شاهان عالم افسری آمد پدید و الحمد اللّه العلی الحمید و منه الاغانة و التائید

بیان كشته شدن خلیل سلطان‌

خلیل سلطان ذو القدر كه بیمن تربیت پادشاه بحر و بر در بلده فاخره شیراز حكومت مینمود و از حسن رعایت خسرو فریدون‌فر ساعت بساعت جاه و حشمتش می‌افزود و در آنروز كه در صحرای چالدران گاهی از شعله تیغ عالم‌سوز شاه گیتی‌افروز خرمن حیات سپاه سلطان سلیم محترق
ص: 551
می‌گردید و احیانا تفنك سریع آهنك رومیان مانند تیر تقدیر بدیده و دل غازیان میرسید ناگاه نظر مبارك پادشاه مرتضوی خصال بر وی افتاد كه با قشونی آراسته از لشگر فارس در یكجانب معركه ایستاده نه جهة اقدام بر امر جنك دست به تیر و كمان و سیف و سنان میبرد و نه اندیشه تلاش نام و ننك بر خاطر فاترش میگذرد و مشاهده اینصورت موجب تعجب آنحضرت گشته یكی از قورچیان را فرمود كه برو خلیل سلطان را بگوی كه عنان جرأت بدین جانب انعطاف دهد و باتفاق سایر ملازمان ركاب نصرت انتساب روی بمحاربه مخالفان نهد و آن قورچی فرمان واجب الاذعان را بخلیل سلطان رسانیده موافق مدعا جواب نشنود و آمد شد قاصد تكرار یافته از آنصورت نیز فایده روی ننمود بلكه عكس مطلوب و مقصود نتیجه داد و حاكم شیراز حقوق تربیت نواب كامیاب را نابود آنگاشته روی بصوب فرار نهاد و در خلال احوال گذشته كیفیت جبن و نافرمانی خلیل سلطان بخاطر اشرف اعلی خطور نموده شعله غضب قیامت لهب سر بچرخ اثیر كشید و كور سلیمان قورچی از موقف سیاست بسوختن خرمن حیاتش مأمور گردید و او از برق و باد سرعت سیر استعاره كرده روی بدار الملك شیراز آورد و در وقتی بدان بلده رسید كه خلیل سلطان مجلسی در كمال زیب و زینت آراسته بود و با اكثر امراء و مقربان خود بتجرب شراب ناب و استماع نغمات چنك و رباب اشتغال مینمود و در غایت مسرت و كامرانی ابواب فتح و شادمانی مفتوح گردانیده و از غایت غفلت و نادانی اندیشه انقطاع رشته زندگانی بر ضمیر كسیر نگذرانیده و كور سلیمان مانند بلای ناگهان بدان محفل درآمده چون دید كه جمعی كثیر حاضرند اندیشید كه اگر باظهار ما فی الضمیر پردازد شاید كه خلیل سلطان قدم در وادی طغیان نهاده او را ناچیز سازد و لا جرم آهسته در گوش وی گفت كه حكم قضامضا بر اینجمله شرف نفاذ یافته كه ترا بضرب دوازده چوب تادیب نموده مراجعت نمایم و در ساعت بازگردم و اگر در این بزم مرتكب آن امر شوم ناموس ترازیان میدارد لایق آنكه بخلوتخانه درآئی تا حسب الحكم عملنموده بازگردم و خلیل سلطان به نهانخانه درآمده كور سلیمان از عقبش بشتافت و نشانی كه در باب قتلش بمهر همایون رسیده بود ظاهر كرد خلیل سلطان گفت ع چه كند بنده كه گردن ننهد فرمان را و كور سلیمان علی الفور سرش از تن جدا ساخته از آن خانه بیرون آورد آنگاه بموجبی كه در وقت رخصت از ایستادگان پایه سریر سدره منزلت حكم یافته بود ضبط شیراز را در عهده یكی از ملازمان خلیل سلطان كرده همان روز علم مراجعت برافراشت و سر خلیل سلطان را باردوی نصرت‌نشان رسانید و از دار اعتبار بیاویخت و پادشاه جمشید اقتدار علی بیك ذو القدر لورا منظور نظر عاطفت بیدریغ ساخته قایم‌مقام خلیل سلطان گردانیدند و واخرم و سرافراز ببلده فاخره شیراز خرامیده بحكومت مشغول گردید (یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ و یَحْكُمُ ما یُرِیدُ) و تا غایت ایالت آن مملكت تعلق بوی میدارد و در دارائی سپاهی و رعیت لوازم سعی و اهتمام بجای می‌آرد مثنوی
فلك را نیست زین معنی ملالی‌كه گردد هردم از حالی بحالی
ثبات از شیوه او دور باشددوام از
ص: 552 طور او مهجور باشدیكی را بر سریر سرفرازی
بریزد خون به تیغ بی‌نیازی‌دگر را را بر زمان بینوائی
دهد در مملكت فرمان‌روائی

ذكر وقوع بلیه قحط و غلا در مملكت خراسان و رسیدن امیر سلطان و دیو سلطان بآستان پادشاه وافر احسان‌

بسبب وفور عبور عساكر و حدوث نوایب متواتر و قلت زراعت و تفرق رعیت و عدم فیضان غمام عنایت الهی و فقدان لمعان نیر عاطفت پادشاهی در اواخر سنه تسع عشر و تسعمائه در بلاد خراسان سیما در دار السلطنة هراة صانها اللّه عن البلیات قحطی در غایت شدت و عسرتی در نهایت صعوبت روی نمود و آتش جوع در كانون درون وضیع و شریف و امیر و وزیر اشتعال یافته روزبروز شیوع آن بلیه می‌افزود و از صبح تا شام غیر از آه دردآلود گرسنگان در هیچ دودمان دودی مرعی نمیگشت و از شام تا بام فغان ناله و نفیر صغیر و كبیر و برنا و پیر از ذروه چرخ اثیر میگذشت طایر و هم در طلب طعمه هرچند بلند میپرید در غیر سنبله دانه نمیدید و برید خیال چندانكه آهو مثال در گرد دشت و صحرا میدوید بجز سبزه خط جوانان از سبزی چیزی نمی‌شنید از نان جو و گندم هیچكس از طبقات مردم نشان نمیداد و بخوردن گوشت سگ و گربه هركس را میسر میشد دهان میگشاد بعضی از اهل تنعم انبان پوسیده و سختیان جوشیده می‌نوشیدند و زمره بمغز پنبه‌دانه و نان ارزن و ذرت اوقات میگذرانیدند اكثر درویشان و محتاجان این اغذیه لطیفه را نیز بگدائی نمی‌یافتند و هرروز جمعی كثیر در سواد هراة فوت شده بعالم عدم میشتافتند و گدایانرا از فقدان قوت قوب مفقود گشته از پای در می‌افتادند و توانگران را از گرانی مطعومات وجه معاش باتمام رسیده در مقام گدائی می‌ایستادند مثنوی
فشرد آنچنان قحط پای ثبات‌كه نایاب شد نان چو آب حیات
دو صد منزل از دیك شد آش دورفراموش شد نام نان بر تنور
ز قحط آتش دیگدانها بمردچه قحطی كه آتش از آن جان نبرد و سال دیگر نیز حال بر اینمنوال جاری بوده خلقی كثیر از گرسنگی هلاك گردیدند و در آن دو سال اگر نادرا خرواری گندم از ولایتی بهراة آوردندی اغنیا به شش هزار دینار تبریزی میخریدند و در آن اوقات در محلات درون و بیرون هراة جمعی از رنود و اوباش از گوشت بنی نوع تغذی نموده در كوچهای خلوت كمین میكردند و چون بیچاره تنها بدانجا میرسید بیكبار در وی آویخته در خانه یا ویرانه می‌كشیدند و بقتل رسانیده و جوشانیده روغنش را ذخیره میساختند و گوشتش را خورده رایت عشرت می‌افراختند و در هرچند روز فوجی ازین طایفه بواسطه فروختن روغن آدمی و دیگر اسباب رسوا گشته ملازمان زینلخان ایشان را سیاست مینمودند و جمعی دیگر فرصت نگاه
ص: 553
داشته بسروقت آن كشتگان آمده گوشتهای ایشان را مانند لحوم گاو قربان درمیربودند بیت
عشق عالم‌سوز او چندانكه عاشق میكشدزمره دیگر بعشق از غیب سر برمیزند القصه بجهة امتداد بلای قحط و غلا ویرانی هراة و توابع و مضافات بآن مرتبه انجامید كه در اكثر احواق و محلات اجساد اموات متعفن شده افتاده بود و فقرا و مساكین را توفیق تجهیز و تكفین اولاد و اقربا مساعدت نمی‌نمود مع ذلك گاهی تاخت فرق باغیه طاغیه اوزبكیه ببعضی از حدود خراسان میرسید و زینلخان و دیو سلطان رفع آنطایفه كما ینبغی میسر نمیگردید بنابران در اواخر سنه احدی و عشرین و تسعمائه امیر سلطان كه ولایت قاین اولگاه او بود بدرگاه والا و سده علیا شتافت و در قشلاق تبریز بسعادت بساطبوسی استسعاد یافت و شمه از كیفیت خرابی خراسان و جرات معاندان معروض داشت و مقارن آن حال دیو سلطان نیز از جانب بلخ بآستان جاه و جلال و عتبه دولت و اقبال رسید و قضیه طغیان محمد زمان میرزا و امیر اردو شاه را در غرجستان و چقچران بعرض نواب كامیاب رسانید لا جرم پادشاه ستوده‌شیم سرانجام مهام اولیای آن مملكت را پیش نهاد همت بلندنهمت ساخت و در باب انهدام مبانی شوكت اعداء دولت رایت اجتهاد و اهتمام برافراخت.

ذكر تفویض ایالت ولایت خراسان بشاهزاده مظفرلوا ابو الفتح طهماسب میرزا و پدید آمدن رفاهیت وسعت معیشت در بیان فرق برایا

چون پرتو شعور پادشاه موید منصور بر كمال اختلال احوال بلاد خراسان تافت و از اشتعال نایره فتنه و فساد اوزبكان و میرزا محمد زمان خبر یافت بخاطر همایون چنان خطور نمود كه منصب سلطنت آن مملكت را از سرحد سمنان تا كنار آب‌آمویه بشاه‌زاده جوانبخت زیبنده تاج و تخت طهماسب میرزا دهد و امیر سلطان رالله آنحضرت ساخته زمام رتق‌وفتق و قطع و فصل مهمات آنولایات را در قبضه اختیار او نهد و فرمان واجب الاذعان برینموجب نفاذ یافته ایضا حكم شد كه امر صدارت آنشاهزاده زاد اللّه دولة و سعادته و پیشوائی ارباب عمایم و اشراف و ضبطوربط و دادوستد اوقات متعلق بامیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف باشد و امیر سلطان فرامین مطاعه را بمهر بزرك همایون رسانیده و بر بارگیر دولت و اقبال سوار گردیده در ركاب شاهزاده كامیاب روی بدار السلطنه هراة آورد و جهة استمالت رعایا برادر خوردتر خود میرزا ابراهیم را پیشتر بآن بلده فرستاد و ابراهیم میرزا در اوایل سنه اثنین و عشرین و تسعمائه بدار الملك خراسان رسیده جناح مرحمت و احسان بر مفارق طبقات انسان مبسوط گردانید و از كمال فهم و فراست و عقل و كیاست بتفقد حال ستمدیدگان
ص: 554
آنولایت پرداخته همگنان را از بادیه ویرانی و پریشانی بسرچشمه جمعیت و آبادانی رسانید و زینل خان متوجه درگاه عالم‌پناه گشته در ماه ربیع الاول سال مذكور خبر قرب وصول موكب عالی شاه‌زاده طهماسب و امیر سلطان شایع شد و امیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف همعنان سادات و قضاة و اكابر و اهالی و افاضل و موالی بلوازم استقبال استعجال نموده مراسم نیاز و نثار بجای آوردند و بسعادت تقبیل انامل شریفه مشرف گشته زبان حال و قال باداء دعاء دوام دولت‌گردان كردند و در وقتی كه از اعتدال هوای ربیعی اطراف بساتین باصناف ریاحین آرایش یافته بود و سلطان نورسیده گل در غایت تجمل بر تخت بخت برآمده از تیسیم نسیم اردی بهشتی زمان نضارت رخسارش می‌افزود طهماسب میرزا باغ شهر را از نور طلعت خورشید قرین طراوت بهشت برین داد و بر مسند حشمت و اقبال برآمده ابواب عدالت و رعیت‌پروری برگشاد و مردم خراسان را در آن بهار غنچه كامرانی در چمن آمال و آمانی بشكفت و از رشحات سحاب مواهب یزدانی ریاض تمنای هرویان سیراب گشته صفت خضرت پذیرفت و از یمن مقدم مكرم حضرت شاه‌زاده صاحب سعادت در آنسال محصولات در كمال خوبی رفع شده از كثرت حصول حبوبات عسرت بعشرت تبدیل یافت و نیز فراغ بال و رفاع حال از افق عنایت منعم ذو الجلال طالع گشته بر وجنات روزگار صغار و كبار تافت و امیر سلطان برحسب فرمان واجب الاذعان منصب صدارت عالی و پیشوائی سادات و قضاة و علما و فضلا را بامیر غیاث الدین محمد بازگذاشت و آنحضرت باستقلال هرچه تمامتر متكفل امور مذكور شده سیورغالات و وظایف و ادارات آن زمره كریمه را بموجب احكام همایون و شروط واقفان مجری داشت منصب وزارت امیر سلطان و ضبط اموال دیوانی ممالك خراسان بشیخ مجد الدین محمد كرمانی كه جامع فضایل نفسانی بود تعلق گرفت و بیمن نصفت و حسن مكرمت آنجناب مهام رعایا و مزارعان باحسن وجهی صورت سرانجام پذیرفت اما حضرت اعلی در بهار و تابستان آنسال در كمال دولت و استقلال در ییلاق تبریز اوقات خجسته ساعات بعیش و نشاط صرف نمود و بهنگام دم‌سردی دی و ایام زمستان و خنكیهای وی بار دیگر بدار الملك آذربایجان شتافته قشلاق فرمود و در اوایل سنه ثلث و عشرین و تسعمائه بهنگام بهار و موسم ظهور ریاحین و ازهار موكب ظفر شعار از تبریز بییلاق سورلوق شتافت و فضای آن مرغزار نزاهت آثار از فروغ ماهچه اعلام فایض الانوار مزید نضارت پذیرفته زینت فردوس اعلی یافت و شاه دین‌پناه چند ماه در غایت عز و جاه در آن ییلاق ببسط بساط نشاط و كامرانی پرداخته از آنجا متوجه نخجوان گشت و در اثناء آن راه بواسطه طلوع كواكب سپهر كشورگشا دیده امید خلایق بنور سعادت جاوید روشن شده طنطنه بهجت و شادمانی از ذروه بروج آسمانی درگذشت
ص: 555

ذكر ولادت شاه‌زادگان عظام بلغهم الله تعالی الی مراتب آبائهم الكرام‌

نوای روح‌افزای عندلیب گلزار تنزیل (حیث قال علیه افضل الصلوات باكمل التفضیل تناكحوا توالد و اتكثروا) دلیلست بر آنكه وفور اولاد از جمله جزایل نعماء الهی است و كثرت اخلاق از قبیل كرایم آلای نامتناهی زیرا كه بقاء نوع منحصر است در وقوع توالد و تناسل و نظام حال عالم بازبسته است بوجود این تسلسل و لهذا بعضی از اعاظم انبیا (علی نبینا و علیهم من التحیات انماها و من التسلیمات ازكاها) در مقام مناجات زبان وحی بیان بسئوال همایون (قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّكَ سَمِیعُ الدُّعاءِ) گشوده‌اند و از بارگاه كریم وهاب در جواب بشارت (أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُكَ بِیَحْیی مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً) شنوده‌اند پس هرگاه كه عنایت بیغایت سبحانی نسبت بدولتمندی از اشراف طبقات انسانی در تزاید آید هرآینه علی التعاقب و التوالی عقد امید او را از وجود لآلی متلالی بیاراید چنانچه در آن ایام همایون فرجام كه پادشاه آفتاب احتشام از ییلاق سورلوق متوجه قشلاق نخچوان بود در عرض یكهفته از مطلع مرام آنحضرت سه كوكب سعادت اثر بلكه سه خورشید انور طلوع نمود اول آنكه در منزل درآورد مراغه بتاریخ روز سه‌شنبه بیست و یكم شعبان سنه ثلث و عشرین و و تسعمائه مثنوی
گل گلشن شاه ملك عرب‌ابو النصر سام حسینی‌نسب
برآمد چو خور بر سپهر وجودنظام جهان را وجودش سبب
ز رویش عیان فر فرماندهی‌ز خویش نمایان علو حسب
فلك ساخت پستان مه پر ز شیربامید ارضاع آن نوش‌لب
غذایش شدی شیره جان حورنمودی اگر شیراز وی طلب
برآمد پی خدمتش مهر و ماه برین‌قصر فیروزگون روز و شب
فروغ ضمیر منیرش زدودز آینه دهر زنك تعب
ز یمن قدومش بفرمان شاه‌مهیا شد اسباب عیش و طرب و پادشاه عالم‌پناه در بزم نشاط و شادمانی بر تخت بخت كامرانی نشسته امراء عظام و مقربان سده سدره مقام لوازم تهنیت و ثناخوانی بجای آوردند و در پایه سریر سلطنت و جهانبانی بتجرع جامهای باده ارغوانی سرافراز شده زر و گوهر بسیار نثار كردند و امر للگی حضرت شاه‌زاده بانیس الحضرة البهیه و جلیس العتبة العلیه درمش خان بن مبارز الدوله و الایالة عبدی بیك تواچی كه از جمع امراء ذوی الاخلاص بمزید تقرب و اختصاص امتیاز داشت و استثنا دارد مفوض گردید و آن خان بلندمكان بسبب تفویض آن منصب خسرو سلیمان مناقب را طوی داده پیشكشهای پادشاهانه كشید مثنوی
ز جنس زر و گوهر شاهوارفزون از حساب و برون از شمار
ز دیبای چین و پرند فرنك‌ز كتان روم و ختن تنك تنك
ستوران رهوار گردون خرام‌همه نقره نعل و مرصع لجام
در آن بزم نزد شه كامكاردرآورد و گفت از سر اعتذار
كه شاها من از بهر ایثار توندارم متاعی سزاوار تو
ز لطف عمیم تو شرمنده‌ام‌بجان بندگان تو را
ص: 556 بنده‌ام
و پادشاه بنده‌نواز خان واجب الاعزاز را بانعام تاج زردوزی و كمر مرصع و اسب تازی و خلعت ملمع سرافراز ساخت و آن كوكب برج شهنشاهی را بمنزل جناب امارت پناهی فرستاده پایه قدر و منزلتش باوج سپهر برین برافراخت و در آن ایام كه بنان بلاغت انجام جهة بیان ولادت شاه‌زاده سام قلم ستوده ارقام برداشت كلك دلپذیر مولانا شهاب الدین احمد ایحقری در تاریخ آن تولد همایون این قطعه بر لوح روزگار نوشت قطعه
شد كوكبی ز برج شهنشاهی آشكاركامد ز جان و دل فلكش چاكر و رهی
سام است نام نامی این كوكب و مدام‌با او كند سعادت و اقبال همرهی
او كوكبست و برج شهنشاهیش مقام‌تاریخ اوست كوكب برج شهنشهی و هنوز بساط جشن و طوی شاه‌زاده سام مطوی نشده بود كه در روز جمعه بیست و ششم همان ماه شاه‌زاده رستم قدم از كتم عدم بعالم وجود نهاد و این معنی موجب تضاعف مواد بهجت و مسرت گشته دست عنایت سبحانی بتجدید ابواب بزم و شادمانی برگشاد مثنوی
از سر نو ساقیان برخاستندباز بزم نقل و می‌آراستند
از فروغ ساغر چون آفتاب‌گشت گلزار طرب پر آب‌وتاب
از نوای دلگشای اهل سازباز ابواب فرح گردید باز و بعد از چهار روز از تولد آن شاهزاده گیتی‌فروز عقد سلطنت و جهانداری بگوهری دیگر آرایش یافت و از افق آمال و آمانی شعشعه جمال اختری نورگستر بر وجنات احوال فرق بشر تافت یعنی تولد همایون شاه‌زاده سكندر مقام معز الدولة والدین بهرام روی نمود و توسن ایام بتازگی رام مرام خدام بارگاه فلك احتشام گشته سرور خواطر جمهور نزدیك و دور بیفزود بار دیگر ساقیان ناهید رخسار باده‌های خوشگوار بِأَكْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ در گردش آوردند و غلمان آفتاب دیدار اطراف آن بزم بهشت آثار را از سیب ذقن و پسته شكرین دهن و (فاكِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ) مزین كردند مثنوی
بكف جام می ساقی عشوه‌سازسوی ماه نو دست مردم دراز
ز هرجا بتی گلرخی نیم مست‌چو شاخ گلی جام گلگون بدست خوانسالاران اصناف اطعمه گوناگون و لحم طیر مما یشتهون كشیدند و رامشگران نغمه‌پرداز از حسن ساز و آواز الحان دلاویز و نغمات نشاطانگیز بلند گردانیدند مثنوی
ببزم خسرو جمشید اورنك‌برآمد صوت عود و نغمه چنك
شكرلب مطربان كردند آغازدعای دولت شاه سرافراز
كه بادا تابع رای تو ایام‌یكی از چاكرانت باد بهرام
مدام از لطف تو بادا مكرم‌بعالم صدهزاران همچو رستم
ز خون خصم در هنگامه جنگ‌حسام غازیانت باد گلرنگ
ز اولاد تو عالم باد آباددلت هردم بفرزندی دگر شاد و چون ایام جشن و طوی بنهایت اردوی كیهان پوی بنخچوان شتافته آنسال در آن خجسته مكان قشلاق نمود و پادشاه پسندیده خوی بتمهید بساط معدلت پرداخته میرزا كمال الدین شاه حسین و امیر جمال الدین محمد را بجانب شروان روان فرمود.
ص: 557

گفتار در بیان اطاعت و انقیاد شیخشاه شروانی و رفتن میرزا شاه حسین و امیر جمال الدین محمد نزد آن ناظم مناظم كامرانی‌

رباعی
جانا اگرت لطف ازل یار بودتوفیق شهنشهی مددكار بود
با آنكه در اول نزدی راه صواب‌آخر وطنت منزل اخیار بود نظیر این گفتار آنكه فرمان‌فرمای شیروان یعنی شیخشاه سلمه اللّه و ابقاه بعد از چندگاه كه در وادی مخالفت پادشاه دین‌پناه سلوك نمود بارشاد ملهم توفیق سالك طریق ندامت گشته بتمهید بساط اعتذار و استغفار پرداخت و قاصدان بلاغت مآثر با تنسوقات وافر و تبركات نادر بدرگاه عالم‌پناه فرستاده باظهار اطاعت و فرمان‌برداری زبان گشاد و بنواب كامیاب پیغام داد كه اگر نقوش خطایا و زلات این دولتخاه باب عفو و اغماض پادشاه عالیجاه از لوح ضمیر مهر تنویر شسته شود من بعد بر جاده مستقیمه خدمتكاری و طاعت‌گذاری ثبات قدم ورزیده سر از حلقه عبودیت بیرون نیارم و بپای اخلاص و نیازمندی ساحت بارگاه سلاطین پناه پیموده خود را یكی از بندگان آستان ملایك آشیان شمارم (رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا) و چون این معانی بعرض مقربان پایه سریر سلطنت و كامرانی رسید انوار مكارم اخلاق پادشاه باستحقاق مانند لوامع خورشید از مطالع مرحمت بیدریغ طالع گشته ظلمت لیالی عصیان والی شروان را نابود گردانید و نسایم الطاف خسرو مرتضوی اوصاف از مهب اعطاف بیكران در اهتزاز آمده دفاتر جرایم و آثام او را صفت هباء منثورا بخشید و حكم همایون شرف صدور یافت كه وكیل السلطنه میرزا شاه حسین و افتخار دودمان سید ثقلین امیر جمال الدین محمد بشروان شتافته خاطر شیخشاه را بتاكید مراسم عهد و پیمان مطمئن گردانند تا بیدغدغه بر شارع هدایت بخش فرمان‌برداری ثابت قدم بود دیگر خیال خلاف ننماید و هرگاه كه خواهد بدرگاه سلاطین‌پناه آید و آنحضرت بموجب حكم جهان‌مطاع از قشلاق نخچوان متوجه شروان گشته چون نزدیك بآن حدود رسید شیخشاه لوازم استقبال بجای آورد و در بسط بساط ضیافت و مهمانداری كمال اخلاص و خدمتكاری بظهور رسانیده از جانبین رسوم گذرانیدن تحفه و تبرك بوقوع انجامید و جناب میرزائی چنانچه از كمال كیاست خدامش متصور بود بشرایط امر رسالت پرداخته شیخشاه را بغایت عنایت پادشاهی امیدوار ساخت و ناظم مناظم شریعت‌آرای بوفور جودت طبع سلیم شبهاتی كه حاكم شروان در بعضی از مسائل ملت علیه امامیه داشت رفع كرده اعلام ارشاد و نیكوخواهی بر افراخت لا جرم شیخشاه عن صمیم القلب طریق انقیاد پیش گرفته آن دو بزرگ عالیشانرا حسب المدعا رخصت انصراف داد و مصحوب ایشان از اسبان بدوی و استران بردعی و اجناس
ص: 558
روم و فرنك و نقود نامعدود و جواهر خوش‌رنك آنچه توانست و لایق دانست بآستان سلطنت آشیان فرستاد و وعده كرد كه متعاقب یكی از اولاد امجاد را بملازمت فرستد و اگر حكم همایون نفاذ یابد خود نیز بسده سنیه امامت و كرامت شتابد و میرزا شاه حسین و ملاذ سادات خافقین هم در قشلاق نخجوان بپایه سر بر سلیمان زمان بازآمده تحف و تبركات شیخشاه را معروض گردانیدند و آنچه از كمال اخلاص و نیازمندی آنجناب مشاهده نموده بودند بسمع اشرف اعلی رسانیدند و اینمعنی موجب ازدیاد فرح و سرور پادشاه مؤبد منصور گشته آن زمستان در غایت كامرانی اوقات خجسته ساعات مصروف داشت و همت بر استیفاء لذات روحانی و استحصال مرضات سبحانی گماشت‌

ذكر توجه موكب نصرت آثار از نخچوان بییلاق ایلقار و اشتغال بامر فرح‌افزای صید و شكار

چون خورشید بلندمحل از منزل حوت بعزم صید حمل علم توجه برافراخت و از برج شرف طالع شده بفروغ طلعت عالم‌آرا از ماه تا ماهی روشن ساخت توق منجوق پادشاه كیوان مكان از نخجوان در حركت آمده روزی‌چند ییلاق نضارت آثار ایقار را از پرتو نزول همایون طراوت سپهر بوقلمون كرامت فرمود آنگاه بفضای روح افزای سورلوق شتافت و از آنجا عنان عزیمت برودخانه تلوار تافته مدت یكماه در آن منزل بصید ماهی پرداخت بعد از آن بموجب فرمان واجب الاذعان اوراق همایون مصحوب وكیل السلطنه و اعتماد الدوله میرزا شاه حسین بجانب قم نهضت نمود و شاهباز چتر خجسته ظلال عازم كوه بیستون و رودخانه چمچال گشته خسرو گیتی‌فروز چهل روز در آن مواضع بشكار نخچیر و آهو اوقات شریف صرف كرد و از آنجا روی توجه بقشلاق قم آورد و در ماه رمضان سنه اربع عشرین و تسعمائه خطه قم از مقدم همایون غیرت‌افزای جولانگاه انجم گردید و پادشاه اسلام بآداب ایام صیام قیام و اقدام فرموده پس از آنكه ع هلال عید بدور قدح اشارت كرد باقامت مراسم آنروز سعید پرداخت و در بزم نشاط و كامرانی اقداح دوستكامی دركشیده قامت قابلیت امرا و اركان دولت را بخلع فاخره مزین ساخت در آن اثنا بمسامع خدام پایه سریر اعلی رسید كه حكام مازندران و رستمدار سر از اطاعت و انقیاد پیچیده در ادای مال و خراج اهمال مینمایند و باقدام خلاف طریق عنایت پیموده بدست بیشرمی ابواب ظلم و بیداد بر روی فرق عباد میگشایند بنابرآن فرمان واجب الاذعان نفاذ یافت كه انیس الحضرت البهیه درمش خان زینلخان و بعضی دیگر از امرا و اركان دولت را مصحوب خویش گردانیده عنان بطرف مازندران تافت و بعد از انقضاء فصل دی حضرت اعلی از قم بری خرامیده در آن مملكت مزاج همایون از سرحد اعتدال بمقام اعتلال انتقال كرد و
ص: 559
اندك سقمی عارض ذات ملكی ملكات شده قوای طبیعی روی بضعف آورد ذاتی كه بصنوف دعای زنده‌دلان محفوف است متغیر گشت وجودیكه همگی همتش باظهار عواطف و مكارم مصروف است متاثر شد حكماء مسیحا دم در تحیر افتادند كه عرض مرض با چنین جوهری پاك از چه روی آمیزش گرفت و اطباء خضر مقدم انگشت تعجب بدندان گرفتند كه الم سقم با آن مظهر لطف و كرم چگونه صفت تداخل پذیرفت سبحان اللّه چه گفتم حاشا كه دست اذیت بدامان جاه و جلال آن مهر سپهر اقبال تواند رسید و پای مضرب ساحت بارگاه آن آفتاب اوج استقلال را تواند پیمود ارتفاع درجات منزلین را چند روزی عارضه دست داد و برطبق كلمه (حمی یوم كفارة ستین سنة) فی الجمله مرضی اتفاق افتاد مولانا علاء الدین محمد كه قانون كلیات شفا از طیب انفاس روح افزایش هویدا بود و رای صوابنمایش در ازاله امراض و حصول اعراض حاوی اصناف كمالات مینمود در معالجه آنعارضه اغذیه نافعه و اشربه مناسبه ترتیب كرد و بعنایت حكیم علی الاطلاق از دار الشفاء (وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ) شربت شفاء عاجل نصیب پادشاه عادل گشته مرض روی بانحطاط آورد امرا و اركان دولت و وزرا و اعیان حضرت صلات و صدقات بارباب استحقاق دادند و درویشان و گوشه‌نشینان در مقام مناجات و محل اجابت دعوات دست و زبان گشادند و در روز دهم از حدوث آنحالت مسئالت فقرا و مساكین عز اجابت یافت و انوار صحت كلی از مطلع (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ) بر صفحات احوال پادشاه معدلت قرین تافت (و الحمد للّه علی الصحة و السلامت و الصلوة علی حبیبه كاشف الغمة و شفیع الامة و آله و عترته ما ناحت حماته).

ذكر فتح رستمدار و مازندران بمساعی جمیله انیس آنحضرة البهیه درمش خان‌

حكام مازندران یعنی امیر عبد الكریم كه خامه عنبر شمیم یكدو نوبت بذكر مجملی از احوال او عطرافشان شد و آقا محمد ولد آقا رستم روزافزون در خلال احوال گذشته از جاده مستقیمه اطاعت موكب خدام همایون منحرف گشته سلوك طریق عصیان پیش گرفتند و اعتماد بر حصانت قلاع و صعوبت مسالك آندیار كرده در ادای خراج و مال تغافل و اهمال ورزیدند و اینخبر در بلده قم بمسامع جاه و جلال رسیده برحسب مثال لازم الامتثال انیس الحضرة البهیه درمش خان با زینلخان و جمعی كثیر از ابطال رجال بیت
نهنگان دریای ز خار جنك‌زده پنجه بر كوه همچون پلنك متوجه تسخیر آن ولایت و متكفل تادیب ارباب غوایت گشتند و نخست روی توجه بقلاعی كه در تصرف آقا محمد بود آوردند و چون اینخبر بدو رسید خود در قلعه اولاد كه در متانت حكم حصار سبع شداد دارد تحصن جست و قلعه كلیس را كه از غایت رفعت
ص: 560
متوطنان آن جلیس بر جیس‌اند بیكی از اهل اعتماد سپرد و در محافظتش شرایط الحاح و مبالغه بجای آورد و ماهچه رایت فتح آیت درمش بتاریخ هفتم ذی الحجه سنه اربع و عشرین و تسعمائه پرتو وصول بر ظاهر قلعه كلیس انداخته قلعه مشاهده غازیان مؤید گشت كه پاسبان بامش با كوتوال حصار سپهر مینافام همراز بود و ماهی آب خندقش با گاو زمین دمساز می‌نمود رفعت اركانش بمرتبه كه طایر اندیشه را ببال وهم و خیال پرواز بر فراز آن دست نمیداد و متانت بنیانش بمثابه كه جاسوس احتیال را بكمند تدبیر صعودش بر شرفات آن اتفاق نمی‌افتاد مثنوی
قلعه چون حصار چرخ بلندكنگرش فارغ از گزند كمند
خاكریزش چو كوه خاراتندپای اندیشه از صعودش كند
خندق آن عمیق پهناورهمچو دریای فكر اهل هنر و خان عالیشان همان روز كه بنواحی آنحصار استوار رسید سپاه انجم جاه را بافروختن آتش جنك و انداختن تیر و تفنك و سنك مامور گردانید و دلیران مازندران در مقام دفع و منع ثبات قدم ورزیده غرش كمان رعد صدای مرك بگوش هوش بهادران رساند و تیر تخش نایره خون از چشم شجعان گشاده جان را از مصاحبت بدن بازرهاند آواز پرواز تفنك آوازه صور اسرافیل در قلعه افكنده نمونه روز رستخیز ظاهر ساخت و ناوك دلدوز مازندرانیان بسان باران از غمام نیسان فروباریده جمعی را بر خاك هلاك انداخت و مدت سه روز حال برینمنوال جاری بوده در صباح یازدهم ماه مذكور غازیان منصور از جمیع اطراف قلعه جنك پیش بردند و از خندق گذشته مانند كپك دری بر خاك‌ریز برآمدند و بزخم تیر خدنك و تفنك تیز آهنك معاندان را از فراز فصیل منهزم ساخته فتح آنحصار استوار تیسیر پذیرفت و مفاتیح خزاین و ذخایر بقبضه اقتدار نواب درمش خان قرار گرفت آنگاه خان شجاعت پناه با سپاه ظفر دستگاه متوجه قلعه اولاد شد آقا محمد چون بر اینمعنی وقوف یافت كثرت رعب و هراس اساس پندار او را اندراس داد و قاصدان چرب‌زبان نزد خان عالی‌مكان ارسال داشته بجان امان طلبید و بزبان حال و قال بمضمون كلمه (العفو عند الاقتدار من علو الاقدار) گویا ساخته بفحوای این مقال مترنم گردید كه (از اعاقبتنی فی كل امرا فما فضل الكریم علی الئیم انیس الحضرت البهیه) بر عجز و بیچارگی آقا محمد ترحم نمود و بر طبق كلام اعجاز انتظام و (الْكاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ) از سر جرایم و آثام او درگذشت و اشارت فرمود كه عالیجاه آصف پناه نظام الدوله و الدین احمد بیك و عالیجناب قدوة الاشراف و الاعیان قاضی جهان بقلعه درآمده خاطر آقا محمد را بعهد و پیمان اطمینان دهند تا بیرون شتافته شرف ملاقات شریف در یابد و همعنان آن حضرت بپایه سریر اعلی شتابد و ایشان بموجب فرموده عمل نموده آقا محمد بهدایت بخت سرمد سالك طریق اطاعت و انقیاد گشت و بعز ملاقات درمش خان مقرر شده مقالید خزاینی را كه سالها اندوخته بود بخدام عالی‌مقام سپرد بعد از آن درمش خان بتوفیق باری متوجه ساری شد و والی آن دیار امیر عبد الكریم غیر سلوك سبیل خدمتكاری چاره ندانست لا جرم پسر خود سید سلطان محمود را با دو هزار تومان
ص: 561
نقد و دیگر تحف لایقه و تنسوقات رایقه باستقبال خان فرستاد و ملزم ادای باج و خراج گشت و پیغام داد كه چون موكب عالی‌خانی بدرگاه عالمپناه مراجعت فرماید من نیز متعاقب به پایه سریر اعلی خواهم شتافت و خود را بشرف پایبوس همایون رسانیده سعادت دیدار شاه فلك‌اقتدار در خواهم یافت و خان سیدزاده را مشمول انعام و احسان گردانیده و خلع نفیسه پوشاند جهة امیر عبد الكریم تاج و خلعت ارسال داشت و مقارن این احوال حكام هزار جریب و رستمدار و ولاة سایر آن بلاد و دیار چون سید حسین هزار جریبی و ملك كاوس و ملك بهمن بآستانه علیه انیس آنحضرت البهیه شتافته پیشكشهای موفور و تبركات غیر محصور كشیدند و اظهار چاكری و فرمان‌بری كرده در ملازمت موكب عالی اردوی همایون كه در حدود اصفهان بود گردیدند.

گفتار در بیان توجه موكب نصرت‌نشان از ری بجانب اصفهان جهت اقدام بر امر صید و شكار و انتقال مولانا علاء الدین محمد طبیب بجوار مرحمت حضرت مهیمن غفار

در آن ایام كه مزاج با ابتهاج صاحب تخت و تاج در مملكت ری از عارضه كه دست داده بود صحت یافت بمقتضای میلان طبیعت همایون عازم صید و شكار گشته حكم جهان مطاع شرف نفاذ پذیرفت كه عساكر ستوده مآثر بلكه اكابر و اصاغر جرگه كرده بجانب اصفهان در حركت آیند و پادشاه گیتی‌آرا در ساعتی فرح‌افزا پای فلك‌فرسا در ركاب ظفر انتساب آورده و جرگه كرده نهضت فرمود و چون هوای كاشان از غبار موكب فیروزی نشان عطرافشان شد مولانا علاء الدین محمد طبیب كه از اكثر نواب بارگاه عالم‌پناه بمزید تقرب ممتاز بود و در تشخیص امراض و معالجه اعراض خاصیت انفاس مسیحا ظاهر مینمود بمرض ذاة الصدر مبتلا گشته پهلو بر بستر ناتوانی نهاد و چون زمان حلول اجل مقدر در رسیده بود استعمال اشربه و ادویه و اصلا مانع نیفتاد و ساعت بساعت صعوبت آنعارضه از پیشتر بیشتر گشت و بعد از سه روز در منزل بلهار كه داخل ولایت اصفهانست انحكیم فطنت شعار از عالم ناپایدار درگذشت قطعه
درین دقیقه بماندند جمله حكماكه آدمی چكند با قضای كن فیكون
اصول نبض چو شد منحرف ز جنبش اصل‌بلای عجر فرورفت پای افلاطون
صلاح طبع چو سوی فساد روی نهادبماند بیهده در دست بو علی قانون القصه پادشاه سعادت قرین از فوت مولانا علاء الدین بغایت متاثر گردید و بازماندگان او را تسلی فرمود خلع فاخره بپوشانیده و پسر ارشدش حكیم جلال الدین را بمزید الطاف و اعطاف نواخته
ص: 562
قایم مقام پدر ساخت و بدستور لوا كشورگشا منصور بصوب شكارگاه اصفهان برافراخت و در منزل چاله سیاه قمورقا بهم رسیده گور بسیار و آهو و نخچیر بیشمار و سایر جانوران شكاری پابسته دام تقدیر گردیدند و بضرب تیغ و تیر پادشاه عالم‌گیر و اعاظم امرا و اركان دولت پانزده هزار از آن حیوانات كه اكثر گور بود بقتل رسیدند و هنوز چاله سیاه مضرب خیام شاه انجم سپاه بود كه درمش خان بپایه سریر ظفرنشان رسید و حكام مازندران و رستمدار را با پیشكش فراوان و اموال بسیار بشرف پایبوس نواب كامیاب فلك‌اقتدار رسانید و بواسطه آن نیكوخدمتی بیشتر از پیشتر منظور نظر عواطف و اشفاق شده عنایت بیدریغ پادشاه آفاق مرتبه او را از مراتب سایر امراء درگذرانید.

ذكر طلوع ماهچه رایت فیروزی آیت از افق بلده قم و ظهور اسباب سور و سرور در میان مردم‌

موكب ظفرپناه پادشاه عالیجاه بعد از فراغبال از شكار چاله سیاه براه ولیجان عازم خطه قم شد و در آن بلده فاخره جهة سرتراشی شاه‌زاده سعادت انتما ابو النصر سام میرزا فرمان اشرف اعلی بتربیت طوی بزرگ نفاذ یافت و خدام آستان سپهر احتشام بسرانجام اسباب آن امر پرداخته در ساعتی میمنت انجام سر آن اختر برج شرف و كامكاری را تراشیدند و موی مشك بویش را بطریقه سنت با نقره برابر كرده تصدق نمودند و چند روز پادشاه گیتی‌افروز در بزم نشاط و انبساط نشسته بلوازم لهو و سرور و عیش و حضور پرداخت و امراء عظام و نواب بارگاه فلك احتشام را بخلع فاخره و انعام و اكرام خوشدل و مسرور ساخت و مقارن آنحال نسایم اعتدال آثار در اهتزاز آمده دوشیزگان چمن از تشریف هوای نوبهاری جامه‌های زرنگاری پوشیدند و نورسیدگان نسرین و سمن از جامهای لاله ارغوانی شراب گلناری نوشیدند نرگس قدح زرین بر كف سیمین گرفته در بزم بساتین دایر ساخت و بلبل سرمست از دیدار گل بی‌تحمل شده نوای نغمه‌سرائی در عالم انداخت مثنوی
نرگس سرمست بكف جام می‌كرد بساط غم و اندوه طی
شاهد گلچهره گلگون نمودبار دیگر هوش ز بلبل ربود
شاخ شكوفه درم بیشماركرد ببزم سمن و گل نثار و در روز نوروز پادشاه گیتی‌فروز مانند خسرو خاوری بر تخت بخت و فیروزی برآمد و بلوازم طوی نوروزی پرداخته از سر نو ضمیر آفتاب پرتو متوجه ترتیب صحبت بهجت و كامرانی ساخت
باز در بزم طرب آهنك عشرت ساز شدبر رخ اهل شرف درهای دولت باز شد
باز آواز بریشم رفت تا چرخ برین‌ارغنون ساز فلك را نغمها دمساز شد
باز بی‌اندیشه ساقی جام می بر كف نهادشیوه شوخی و سرمستی ز سر
ص: 563 آغاز شد
و در آن جشن بقاعده معهود و دستور استمرار امرا و اركان دولت پایدار خصوصا ملاذ اكابر خانقین میرزا كمال الدین شاه حسین پیشكشها كشیدند و از دست ساقی عنایت پادشاهی جامهای باده خوشگوار نوشیده از جامه خانه عاطفت شاهنشاهی خلع ز زرنگار پوشیدند و هم در آن موسم بدیع‌آئین پادشاه ظفرقرین مایل صید و شكار و راغب سیر دشت و سار گشته نواحی ساوه را شكار نموده و آن صحاری و بیابانها را از خون آهو و نخچیر غیرت‌افزای لاله‌زار ساخته از آنجا بصوب النك خرقان نهضت فرمود و بعد از وصول بآن منزل حاكم ساری امیر عبد الكریم برطبق وعده كه بانیس آنحضرت البهیه در مشخان كرده بود با پیشكش فراوان بآستان ملایك‌آشیان رسید و بشرف تقبیل بساط سلطنت مناط سرافراز شده ملحوظ عین تربیت و رعایت گردید مثنوی
هركرا روشنست دیده بخت‌سوی درگاه شاه آرد رخت
چون بخاك درش جبین سایدبا سعادات همنشین آید .

گفتار در بیان اطاعت امیره دباج بعد از اظهار خلاف و ذكر بعضی از نهضات موكب همایون پادشاه مرتضوی اوصاف‌

در آن زمان كه پادشاه كامران در فضای جنت‌نشان خرقان تخم عدل و احسان در زمین دل طوایف انسان میكشت بمسامع جاه و جلال رسید كه امیره دباج كه بعد از فوت ولد خویش امیر حسام الدین در فومن و رشت فرمانفرما شده است در طریق عصیان سلوك می‌نماید و با وجود نیكوئی سرشت ابواب ارتكاب افعال زشت بر روی روزگار خود میگشاید بناء علی هذا مقرر شد كه انیس الحضرت البهیه در مشخان زینلخان و حكام رستمدار و مازندران بخود ملحق گردانیده از راه كنار دریا بلاهجان شتابد و باتفاق والی آندیار را كار كیا سلطان احمد عنان‌یكران بطرف رشت تابد و موكب همایون پادشاه ربع مسكون از راه سلطانیه بطارم رود و از آنجا بطریق فومن متوجه امیره دباج شود و درمش خان برحسب فرمان واجب الاذعان بصوب لاهجان در حركت آمده ماهچه رایت فیروزی‌نشان پرتو وصول بر حدود سلطانیه انداخت و چون اینخبر بسمع امیره دباج رسید غریق بحر ندامت و پشیمانی گشت و تدبیر كار خود منحصر در آن دانست كه التجا بكشتی عاطفت پادشاهانه نموده خود را بساحل نجات رساند لا جرم اصناف تحف ارجمند و انواع هدایای دلپسند ترتیب گردد مقرر ساخت كه عبد اللّه دیوانه و خلیفه سید علی كه از اعیان مملكت گیلان بمزید تعین ممتاز بودند با جمعی دیگر از اشراف و اهالی و مشایخ و موالی بدرگاه عالم‌پناه شتابند و لوازم نیاز و تضرع و مراسم تخضع و تخشع بجای آورده بظلال اظهار اطاعت و دولتخواهی اشتعال نایره غضب حضرت پادشاهی را تسكین دهند و جهة التماس شفاعت رقعه
ص: 564
نیازی نزد كاركیا سلطان احمد كه در اردوی همایون بود ارسال نمود و عبد اللّه دیوانه و خلیفه سید علی متوجه درگاه سپهر اشتباه گشته در النك سلطانیه باردوی ظفر عطیه رسیدند و نزد نواب والاجناب زبان اعتذار و استغفار گشاده خاك بارگاه سلاطین‌پناه را بلب نیاز بوسیدند و قبول نمودند كه از مال و جهات سنوات گذشته مبلغ پنجهزار تومان عجالة الوقت ادا نمایند و من بعد سال بسال خراج مقرر بخزانه عامره رسانند بعد از وفور مبالغه و الحاح آن طایفه و شفاعت كاركیا سلطان احمد عفو جرم‌سوز پادشاه گیتی فروز شامل حال امیره دباج گشت و مضمون كلمه همایون (وَ الْكاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ) مطمح نظر انور شده از سر جریمه عظیمه او درگذشت نظم
زهی بخشنده شاه مكرمت كیش‌كه هست از جرم مجرم عفو او بیش
ز فضلش هركه عفو از جرم خود جست‌بآب لطف گرد ذلتش شست آنگاه حكم همایون نفاذ یافت كه سلطنت مملكت فومن و رشت بدستور سوابق ایام بر امیره دباج مسلم باشد و درمشخان با متابعان بآستان خلافت آشیان مراجعت نماید و چون آن نشان فتنه‌نشان بدیشان رسید عنان معاودت انعطاف داده همدر النك سلطانیه شرف تقبیل پایه سریر گردون مسیر دریافتند و ایلچیان جیلان بانعام افسرهای زردوزی و خلع فاخره مفتخر و مباهی گشته مقضی المرام نزد امیره دباج شتافتند و پادشاه اسلام ماه مبارك صیام در سلطانیه قرین اصناف خیرات و مبرات بپایان رسانید و چون هلال فرخ فال شوال مثال قدح سیمین بر كف خوبان زهره جبین هویدا گردید آداب آنروز سعید بجای آورده بساط نشاط و انبساط بگسترد در آن اثنا خبر رسید كه جمعی كثیر از سپاه روم خیال كرده‌اند كه بجانب بغداد توجه نمایند و بدست جلادت و تهور ابواب جور و بیداد بر روی فرق عباد برگشایند و چون بر ضمیر انور همایون واضح بود كه اگر رومیان آنعزیمت را از حیز قوه بفعل رسانند حاكم دار السلام شاه علی بیك كه در عوض نام خویش موسوم و ملقب بعوض سلطان شده است بی‌امداد غازیان موكب همایون بمقابله و مقاتله اعداء دولت روزافزون قیام نمیتواند نمود فرمان واجب الاذعان نفاذ یافت و انیس الحضرة با زینلخان و حاكم كردستان جوجی سلطان عنان‌یكران بكومك عوض سلطان تافت آنگاه شاه عالیجاه اورق همایون را مصحوب میرزا شاه حسین بجانب قم گسیل كرده بنفس نفیس عازم حدود كوه بیستون گشت و در آن دشت و مرغزار بلوازم صید و شكار پرداخته عنان بارگیر عالم‌نورد بصوب قم معطوف ساخت و روزی‌چند در متنزهات آنولایت دلپسند اوقات خجسته ساعات بگذرانید و از آنجا متوجه كاشان گردید توسن سركش ایام رام مرام خدام عالی‌مقام و اسباب دوام اقبال و احتشام بر وفق مدعای رای اصابت انجام در سلك انتظام (و الحمد للّه الملك العلام و الصلوة و السلام علی نبینا محمد خیر الانام و اله الكرام عترته العظام).
ص: 565

ذكر طوی مدبر امور مشرقین میرزا كمال الدین شاه حسین و بیان بعضی دیگر از واردات احوال فرمانفرمای خافقین‌

چون ولایت كاشان بسیورغال سرو بستان جاه و جلال و دوحه چمن عزت و اقبال وكیل السلطنة و اعتماد الدوله میرزا شاه حسین بود درین ایام كه موكب همایون فال از از غبار سم مركب شبدیز مثال هوای آنحدود را عطرافشان ساخت بیراق طوی عظیم و ترتیب پیشكش بسیار قیام فرمود و در مرغزاری كه عذوبت زلال خوشگوارش از عین سلسبیل حكایت میكرد و لطافت هوای فرح‌افزایش از نسیم جنات النعیم روایت مینمود فراشان چابكدست خرگاهای منقش مطلا و خیام زركش سپهرآسا برافراختند و سراپرده‌ها از اجناس روم و فرنك و شامیانها از تاچه و مخمل هفت رنك مرتفع ساختند بیت
شد افراخته خیمه و سایبان‌ز دیبای زر حقه و پرنیان و از گوسفند فربه و گاو پروار وقاز مسمن و مرغ جوان جهة پختن الوان اطعمه آنمقدار بمذبح فرستاد كه خوانسالاران و مطبخیان چند روز علی الدوام بكشتن و پختن آن اشتغال داشتند و از اشربه و مربیات و اقراص لیمو و جوارشات چندان ترتیب نمود كه قبل از آن مردم سیر دیده وجود آن‌قدر قندیات را در خارج محال میپنداشتند شیره‌چیان عشرت قرین از صراحیهای زرین و سیمین مملو از شرابی صافی‌تر از ماء معین چندان حاضر آوردند كه آن ساحت وسیع صفت تضایق پذیرفت و از میوه‌های نایاب و فواكه حلاوت آثار لطافت‌مآب در طوی‌خانه آنمقدار مجتمع گشت كه باغبان ریاض چنان انگشت حیرت بدندان گرفت و بعد از ترتیب سایر اسباب جشن و سور و تمهید موجبات طرب حضور پادشاه مؤید منصور متوجه آن منزل دلگشا گشته میرزا شاه حسین بگستردن پای‌انداز پرداخت و تمامی آن فضای بهشت آثار از اطلس مصری و ختائی و دیبای شوشتری و دارائی رشك نگارخانه چین ساخت و شاه بنده‌نواز بر مسند سرافرازی قرار گرفته امراء تواچی هریك از اركان دولت و مقربان حضرت را در موضعی مناسب رخصت جلوس دادند و ساقیان لاله‌عذار جامهای شراب ناب و ساغرهای لعل مذاب بگردش آورده ابواب عیش و شادمانی برگشادند از شعاع اقداح چون آفتاب و فروغ جامهای شراب ناب گلزار طرب را زمان زمان نضارت می‌فزود و از نوای مغنیان خوش آواز و الحان چالچیان آهنك‌ساز زهره خنیاگر در اهتزاز آمده نغمه (یا لَیْتَنِی كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً) می‌سرود عارض خوبان ماه سیما از تاب باده حمرا كل كل میشكفت و زبان مطربان روح‌افزا در دعای دولت شاه خورشید لقا این نظم دلگشا میگفت رباعی
شاها فرح تو هردم افزون بادااز غم دل اعدای تو پرخون بادا
تا بزم فلك فروزد از ص: 566 ساغر مهراز جام طرب روی تو گلگون بادا خانسالاران چابكدست و بكاولان پاكیزه نهاد هرساعت مایدهای رنگارنك مشحون با طعمه گوناگون میكشیدند و بعداد ثوابت و سیار اوانی زرنگار و ظروف نقره‌كار مملو از اغذیه لذت آثار در آن صحبت جنت رتبت حاضر میگردانیدند و بعد از فراغ از كشیدن طعام و تاثیر بخار مدام در دماغ خواص و عوام میرزا شاه حسین نفود نامعدود و اسبان تازی و شامی و اجناس روسی و رومی و اطلسهای ختائی و مخملهای فرنك و الجهای مصری و تاجهای هفت رنك بقدر قدرت و مكنت خویش پیشكش شاه سكندروش نمود و بانعام خلع فاخره و تاج و كمر و اسب با زین زرین زر معزز و موقر شده اقتدار و اعتبارش در افزود و چون بساط جشن و طوی مطوی گشت وارث خلافت مرتضوی از كاشان باصفهان خرامیده طرح قشلاق انداخت و میرزا شاه حسین را بمصلحت استخلاص اموالی كه حاكم گیلان قبول كرده بود پس از ده روز بقم روان ساخت و در آن ایام كه آن وكیل آصف احتشام از درگاه پادشاه سلیمان‌جاه دور بود جمعی اهل حسد (فِی جِیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ) انتها ز فرصت نموده در وقتی كه شاه بنده‌نواز در مجلس بزم نشسته بود عرض كردند كه میرزا شاه حسین از اموال دیوان مبلغ پنجاه هزار تومان تصرف دارد و ما متعهد میشویم كه اگر او را در موقف یرغو حاضر سازند این مبلغ را خاطرنشان كرده بحصول رسانیم آنحضرت از شنیدن این سخن متاثر گشته بر زبان همایون گذرانید كه للّه الحمد و المنه له مرا همچنین وكیل است كه از غایت علو همت میتواند كه پنجاه هزار تومان از مال من تصرف نماید و ابواب خیر و احسان بر روی طوایف انسان برگشاید و همدران مجلس تاج و دستار و خلعی را كه دربرداشت بمیرزا شاه حسین فرستاد و مقرر انرا منزجر گردانیده هذیانات ایشان را بسمع قبول جای نداد و چون فصل شتا نزدیك باتمام رسید و بسبب امتزاج فصلین آثار اعتدال هوا ظاهر گردید پادشاه صاحب تائید از اصفهان متوجه قم گشت و جشن نوروزی بدستور معهود در آن بلده واقع شده چند روز دیگر بسور و سرور گذشت.

ذكر شكار كردن پادشاه همه‌دان در حدود ساوه و همدان و رسیدن زمره از حكام ولایات بآستان ملایك‌آشیان‌

چون پادشاه گیتی‌فروز بعد از طوی نوروز چند روز بسعادت و اقبال در بلده قم اوقات فرخنده‌مآل بگذرانید بار دیگر هوای اشتغال بصید و شكار در خاطر دریا آثار پیدا شده متوجه ولایات ساوه گردید و عساكر گردون مآثر كران تا كران دشت و بیابان را فروگرفته جرگه انداختند و براندن آهو و نخچیر قیام نموده افكندن گور و گوزن را
ص: 567
پیش نهاد ضمیر ساختند فضای شكارگاه از فر طلعت پادشاه سكندرجاه نضارت نگارخانه چین یافت و نسر طایر بهوای آنكه طعمه شاهین شاهی كرد و از سپهر برین بجانب مركز زمین شتافت چرخ باز و بال بلند پرواز گشاده‌منقار و چنك از خون آهو رنك دادند و سك و یوز از قید جسته و بند گسسته چون برق و باد روی بسوی نخچیر و گوزن نهادند مثنوی
برون جستند بازان سبكخیزبقصد صید كرده چنك را تیز
درآمد چنگل شاهین بتاراج‌نه طوطی ماند بر بالا نه دراج
كمین بگشادن یوزان ز هرسوفروبسته ره جستن بر آهو
ز سیر تازیان تیز آهنك‌فضای دشت بر نخچیر شد تنك و قمور قادر صحرای راستفنجان بهم رسیده بدستور استمرار پادشاه شیر شكار بلوازم آن كار قیام نمود و بضرب تیغ و تیر آهو و نخچیر فراوان كشته گشته از احشا و امعاء آنها مدتی مدید زاغ و زغن را مائده پر فایده مهیا بود و شاه فلك‌اقتدار بعد از فراغ از آن كار بصوب ساوه مراجعت فرمود و در یكفرسخی آن بلده انیس الحضرة درمشخان و زینلخان و سایر نوئینان كه جهة امداد عوض سلطان بدار السلام بغداد رفته بودند همعنان رفیق توفیق بازآمده از خاك بارگاه سلاطین‌پناه روشنی دیده امید حاصل نمودند و موكب همایون از ساوه بفراهان و از فراهان بكره رود رفته از آنجا بدامان كوهی كه در دو فرسخی مزار فایض الانوار امام سهل علیست شتافت و زیاده بر بیست روز آن مرغزار دلفروز مضرب سرادقات جاه و جلال بود و در آن ایام بعرض پادشاه اسلام رسید كه طایفه از لشگر ماوراء النهر خیال عبور از آب‌آمویه و مرور بر ولایات خراسان در خاطر مخمر ساخته‌اند بنابرآن فرمان واجب الاذعان نفاذ یافت كه درمشخان باتفاق زینلخان و سایر امراء عراق و مازندران بحدود فیروزكوه رفته ییلاق نمایند و اگر خبر تعرض فرق اوزبك بممالك محروسه محقق گردد امداد امیر سلطان را پیش نهاد همت عالی گرداند و انیس الحضرة حسب فرموده بدان ممالك رفته مدة دو ماه بفیروزی و اقبال در ییلاق فیروزكوه و لار اوقات بهجت آثار مصروف داشت و پادشاه مؤید منصور از منزل مذكور بمزار بزرگوار مظهر فیض جلی امام سهل علی شتافته همت بر احراز طواف آن آن مرقد جنت‌آسا گماشت و بعد از تقدیم لوازم زیارت مجاوران آن فرخنده مقام را باصناف ضلات و صدقات مبتهج و مسرور گردانید آنگاه از راه سیلاخور بآق النك همدان خرامید و از آق النك آهنك النك همدان كرده پس از وصول بدان فضای جان‌افزا امیره دباج كه سابقا در مقام اطاعت خدام پایه سریر اعلی آمده باج و خراج بر گردن گرفته بود بدرگاه سلاطین‌پناه رسید و در صباحی كه شاه صاحب‌تائید مانند جمشید خورشید بر تخت بخت و كامرانی قرار داشت بسعادت پایبوس همایون كه نهایت آرزوی ملوك ربع مسكون همان تواند بود فایز شده پیشكش بسیار كشید و روی نیاز بر ساحت بارگاه جهان‌پناه سوده زبان بادای دعا و ثنا گویا گردانید مثنوی
كه شاها بقای تو جاوید بادلوای تو را مه چو خورشید باد
سزد تختگاهت فضای سپهرمنور بانوار رخسار مهر
ص: 568 همان به كه سیر مه و خور مدام‌موافق بحكمت بود صبح و شام
سزد گر ز ملك یمن تا بچین‌سلاطین ایران و توران زمین
بخدمت ببندند پیشت كمرنه پیچند از طوق فرمانت سر
بود خاك راهت سر سروران‌چه حكام گیلان چه مازندران و از جمله پیشكشهای امیره دباج هزار تومان نقد بود نصفی زر احمر كه هراشرفی از آن بسان دورست مغربی آفتاب درخشان بودی و بمجرد رویت آن سرور خواطر جمهور نزدیك و دور بیفزودی ع تسر الناظر بن درشان ایشان و نصفی سیم ابیض كه مشاهده هرتنكچه آن آتش غیرت در خرمن ماه شب چهارده زدی و صیر فی فلك هرچند در گرد نقود ثوابت و سیار گشتی نظیر آن كوكبی بر منقه ظهور ندیدی ع دل اهل جهان خواهان ایشان و چون نقد اخلاص امیره دباج از اخلاص اختصاص تمام‌عیار بیرون آمده بود مانند طلاء مهری رواج یافت و بانواع الطاف و اصناف اعطاف پادشاه مرتضوی اوصاف مخصوص شده انوار مرحمت بیدریغ بر وجنات احوالش تافت در دانه كه در صدف عز و شرف پرورش یافته بود نامزد ازدواجش گشت و تاج امید او بآن گوهر قیمتی ترصیع پذیرفته فرق مباهاتش از منزل مهر و ماه درگذشت و موكب نصرت‌نشان از النك همدان برود خانه تلوار شتافته جهة شكار ماهی چند روزی آنجا توقف افتاد و در آن منزل كاركیا سلطان احمد كه سابقا بپایه سریر اعلی آمده بود مشمول انواع انعام و اكرام اجازت یافته روی بلاهجان نهاد و فرمان‌فرمای بلاد و عباد از رودخانه تلوار متوجه مراغه گشته در اثناء راه بدستور استمرار لوازم صید و شكار بتقدیم میرسید بعد از وصول بنواحی آب قزل‌اوزن امیره دباج مجدا بپوشیدن افسر زرنگار و خلع شاهوار مفتخر و مباهی شده برفتن گیلان مرخص گردید و اعلام ظفر اعلام در ماه مبارك صیام كه داخل شهور سنه سته و عشرین تسعمائه بود سایه شرف بر منزل بناب مراغه انداخت و در روز پنجشنبه سلخ ماه مذكور درمشخان از ییلاق لار و فیروزكوه بازآمده بتقبیل قوایم سریر سلطنت مصیر پرداخت زیرا كه در اثناء وقایع مسطوره و حالات مذكوره رای ممالك‌آرای نواب كامیاب متوجه تشخیص مهمات حكام و امراء دار المرز گشته بود و حكم همایون باسم سامی درمشخانی صادر شده بود كه اگر از جانب خراسان دغدغه نباشد بپایه سریر اعلی مراجعت نموده جماعت مذكوره را بدرگاه عالم‌پناه آورد القصه صباح روز جمعه غره شوال كه در پیشگاه فضای فیض‌افزای سپهر مصلای زرنگار مهرگسترده گشت و طوائف نجوم سعادت هجوم مستغرق انوار عواطف لم یزلی شده غلغله تهنیت و مباركباد از ذروه سموات درگذشت پادشاه پاك‌اعتقاد بر جواد تازی‌نژاد نشسته جهة اقامت نماز عید بمرغزاری نزاهت آثار كه فراشان چابكدست اطراف و جوانب آنرا بخیام زرین طناب و سایبانهای سپهر نصاب آراسته بودند تشریف حضور ارزانی داشت و بعد از اداء نماز و عرض نیاز در مجلس بزم نشسته رایت عیش و عشرت برافراشت امرا و اركان دولت را بخلع فاخره و انعامات وافره خوشدل و مسرور گردانید و هم در آن هفته انیس الحضرة رخصت یافته بجانب قم كه اولگاه ملازمانش بود متوجه گردید در همان ماه خبر فوت والی
ص: 569
روم سلطان سلیم در اردوی پادشاه هفت اقلیم شایع گشت و در این مقام مجملی از حالات او بر زبان خامه سخندان خواهد گذشت انشاء اللّه تعالی در نظر از كیا نامناسب ننماید و زلات بنان قاصر بیان بعفو و اغماض فضلاء بلاغت انتما مقابل آید (و من اللّه الاعانة و التوفیق انه هو القادر علی ما یشآء بالتحقیق).

ذكر استیلاء سلطان سلیم بر ممالك مصر و شام و انتقال او از عالم سریع الزوال محنت انجام‌

عزیز مصر نبوت و سلطان تختگاه فتوت علیه السلام و التحیه میفرماید كه (لو كان لابن آدم و ادیان من مال ینبغی لهما ثالثا و لا یملاء جوف آدم الا التراب) رباعی
دارد اگر آدمی دو وادی از مال‌خواهد كه شود ثالث آن مالامال
مالی نكند درون انسان را پرجز خاك كه غیر آن نداریم مآل تقریب ایزا و اینحدیث صحیح الاسناد آنكه در آن ایام كه سلطان سلیم از خوف حسام خون‌آشام پادشاه اسلام مجال توقف در آذربایجان محال دانست و از دار الملك تبریز جلو ریز بجانب روم بازگشت ملك الامراء حلب خیر با كه از سلطان مصر قنصو توهمی تمام داشت رسل و رسایل نزد او فرستاده اظهار اطاعت و انقیاد نمود و عرضه داشت فرمود كه اگر موكب عالی بدینجانب شتابد بنده غاشیه خدمتكاری بر دوش گرفته در سایه علم سعادت پرتو جهة دفع سلطان قنصو بجانب مصر توجه مینمایم و در فتح آنممالك مساعی جمیله مبذول داشته ابواب تسخیر این بلاد را بر روی روزگار خدام عالی‌مقام میگشایم و سلطان سلیم با وجود مملكت عظیم از غایت حرص با فزونی مال و ازدیاد اسباب جاه و جلال اینمعنی را فوزی بزرك دانسته با لشگر ظفر سلب متوجه حلب گشت و خیر با بوعده وفا نموده لوازم استقبال مرعی داشت و مقالید قلاع و خزاین را تسلیم نواب سلطان سلیم كرده بمراسم نیاز و نثار اقدام فرمود و سلطان سلیم اموال آنمملكت را كه بینهایت بود در میان امرا و سران و سپاه منقسم گردانیده دوازده هزار شتر را آب بار كرد و از راه بیابان همعنان خیربا روی توجه بمصر آورد و چون بحدود آن مملكت رسید شنید كه سلطان قنصورایت سعادت پرتو بقصد جولان در میدان حرب و استعمال آلات طعن و ضرب افراخته لشگری از هرچه تصور توان كرد بیشتر همه را مغفر پهلوانی بر سر و جوشن تهمتنی در بر مستعد مقابله و مقاتله ساخته از استماع اینخبر ترس و بیم بر ضمیر سلطان سلیم راه یافت و بمصلحت وصول بقایاء سپاه كه در عقب بودند در یكی از جبال حصین كه در آن حوالی بود توقف نمود و بحسب تقدیر مالك الملك قدیر همدران ایام روح عزیز سلطان قنصو از مصر بدن بعالم آخرت انتقال كرد و سلك جمعیت جندیانش از هم گسیخته هركس روی بطرفی آورد سلطان سلیم بعد از
ص: 570
اطلاع برین حادثه آسمانی بر مركب كامرانی سوار شده بمصر خرامید و عروس آن مملكت را بی‌مزاحمت اغیار در كنار گرفته بعضی از امراء آنجائی را كه خیال سركشی در سر داشتند بقتل رسانید لا جرم تمامی ممالك مصر و شام و حجاز و یمن در حیز تسخیرش قرار گرفت و در حرمین شریفین و سایر بلاد مذكوره خطبه و سكه باسم و لقب شریفش زیب و زینت پذیرفت آنگاه سلطان سلیم زمام ایالت مملكت مصر را در قبضه اقتدار خیربا نهاد و از آن مرزوبوم با غرور موفور و اموال نامحصور عنان عزیمت بطرف روم انعطاف داد بعد از وصول باستنبول آفتاب دولتش كه بذروه كمال تصاعد نموده بود بدرجه؟؟؟
و مرضی جان گزای بر مصر بدنش مستولی شده زمان چیات مقدر بنهایت انجامید در روز شنبه نهم شوال سنه ست و عشرین و تسعمائه هادم اللذات بسر وقت آن سلطان مكان شتافت و از آن‌همه عدت و ابهت منفعتی باو نرسیده عنان عزیمت بملك آخرت تافت نظم
چنین است رسم سرای سپنج‌كه گاهت دهد گنج و گاهیت رنج
پر از مهر و كین است چرخ كهن‌گهت سركشد گه برآرد ز بن امراء و اركان دولت جسدش را بر نهج سنت سید المرسلین تجهیز و تكفین كردند و در مقبره آبا و اجدادش بخاك سپرده شرایط تغزیت‌داری بجای آوردند آنگاه پسرش سلطان سلیمان را كه در صغر سن بود پادشاه ساختند و بدستور معهود متعهد سرانجام امور جمهور شده لوای مملكت‌داری و فرمان‌فرمائی برافراختند و در آن تیرماه كه پادشاه دین‌پناه در بناب مراغه بود خبر فوت قیصر روم بمسامع نواب كامیاب رسید و انهدام مبانی عمر و زندگانی آن دشمن قوی موجب ازدیاد ارتقاع قصر جاه و جلال خدام بارگاه سلطنت و استقلال شده زبان زمان بمضمون این مقال گویا گردید كه بیت
بس تجربه كردیم در این دیر مكافات‌با آل نبی هركه درافتاد برافتاد و همدر منزل بنات نبات دولت دیگر از ریاض اقبال شاهی بردمید و پسر شروانشاه سلطان خلیل بپایه سریر اعلی آمده فرق افتخار و مباهاتش باوج سموات رسید چنانچه مرقوم كلك سخن‌گذار میگردد و كیفیت این اجمال بتفصیل می‌پیوندد

ذكر رسیدن سلطان خلیل بدرگاه پادشاه بیعدیل‌

در خلال احوال گذشته شیخشاه شروانی بموجب وعده كه با نواب درگاه سلطنت و جهانبانی كرده بوده تحف نفیسه و هدایاء شریفه ترتیب نمود و پسر ارشد خویش سلطان خلیل را متوجه آستان ملایك‌آشیان گردانیده بنواب بلند جناب عرضه داشت فرمود كه اگر سلطان خلیل منظور نظر تربیت پادشاه والاگهر گشته پایه قدر و منزلتش بازدواج یكی از حجله‌نشینان تتق امامت و كرامت ارتفاع یابد هرآینه این كمینه را وثوق و اعتماد بر كمال التفات حضرت پادشاهی صفت ازدیاد پذیرفته علی اسرع الحال بدرگاه جاه و جلال شتابد مثنوی
چو از الطاف شاهنشاه غازی‌میسر گرددم این سرفرازی
ظفر كردار آیم سوی ص: 571 درگاه‌ز فرق سر قدم سازم در آن راه
كنم نقد دل و جان را فدایش‌نتابم گردن از طوق وفایش و در آن ایام كه منزل بناب مضرب خیام زرین طناب عساكر ظفرمآب بود سلطان خلیل باردوی همایون رسیده حجاب درگاه و نواب بارگاه سپهر انتما او را بشرف بساطبوسی رسانیدند و پیشكشهائی را كه آورده گذرانیده در خلوتی مدعاء شیخشاه را معروض گردانیدند شاه دین‌پناه آن التماس را بعز اجابت اقتران داده بنظر شفقت در سلطان خلیل نگریست و یكی از بنات مكرمات را نامزد او كرده ابواب انعام و احسان بر روی روزگارش برگشاد و سلطان خلیل چند روز در خدمت سده امامت و كرامت بسر برده هرساعت لطفی مجدد و هرلحظه تفقدی ممهد نسبت باو وقوع مییافت و زمان زمان نیر الطاف پادشاهانه از افق اشفاق بیكرانه بوجهی غیر مكرر طلوع نموده بر وجنات احوالش می‌تافت و در وقت طلب رخصت بانعام خلع زرنگار و تاج مرصع بلئالی شاه‌وار و كمر شمشیربند و بار طلا و اسب تازی‌نژاد جهان‌پیما سرافراز و مفتخر و مباهی و مستظهر گشت روی بشروان آورد و بعد از فوز بملاقات پدر شمه از لطف و عنایتی كه از پادشاه دوست‌نواز دشمن‌گداز مشاهده نموده بود عرض كرد و شروانشاه نیز عازم ملازمت بارگاه سپهر اشتباه شد و خدام درگاه خود را بیراق آنسفر و ترتیب پیشكش پادشاه والاگهر مامور گردانید نظم
چنین كه شاه مرا طبع پاك و خوی نكوست‌عجب مدار كه گردند دشمنان همه دوست
بوقت ملك‌ستانی چه حاجتش بسپاه‌كه كشور دل و اقلیم جان مسخر اوست.

ذكر توجه موكب همایون بقشلاق نخجوان و لشگر كشیدن دیو سلطان بگرجستان و بیان قرار مهمات ولایت مازندران و رستمدار و رسیدن اخبار خراسان بعرض نواب كامیاب عالم‌دار

پادشاه بلند جناب از منزل بناب ع ظفر همعنان نصرت اندر ركاب بدار السلطنه تبریز شتافت و زیاده بر یكماه در آن بلده فاخره بعیش و نشاط گذرانیده از آنجا عنان یكران بقشلاق نخجوان تافت بعد از وصول بدان فرخنده مكان دیو سلطان برحسب فرمان واجب الاذعان بعزم غزو گرجستان و تاخت ولایت گرجیان بی‌ایمان رایت نهضت برافراخت و در آن دیار بیمن دولت پادشاه كامكار آثار اقتدار بحیز ظهور رسانیده چند قلعه و شهر مسخر و مفتوح ساخت و از حكام آن مملكت قرقره و داود بیك و لوند بیك و منوچهر طوعا او كرها بملازمت دیو سلطان شتافته اظهار اطاعت و انقیاد و خدمتگاری نمودند و آن‌جناب ایشان را بجان امان داده و همراه خود گردانیده بصوب آستان ملایك‌آشیان توجه فرمودند و همدر قشلاق نخجوان دیو سلطان بتقبیل قوایم سریر سپهرنشان سرافراز گشته بواسطه آن نیكوخدمتی عنایت و التفات بینهایت یافت و پادشاه پوزش‌پذیر امراء
ص: 572
گرجی را نیز مشمول الطاف پادشاهانه ساخته پرتو انوار عاطفت خسروانه بر وجنات احوال همكنان تافت و گرجیان باج و خراج قبول نموده بانواع تاج و خلعت مفتخر و سر افراز شدند و فرامین مطاعه در باب حكومت مواضعی كه متصرف بودند حاصل كرده روی بمواطن خویش آوردند و همدران اوان در باب قرار مهمات ولایت مازندران و هزار جریب و رستمدار و نواب درگاه فلك‌اقتدار گفت و شنید بسیار كردند و آخر الامر بوساطت جناب سلطانی سیف الانامی خواجه مظفر تبكچی برینموجب مقرر شد كه از بلاد مازندران چهار دانك تعلق بامیر عبد الكریم داشته باشد و دو دانك مفوض بآقا محمد كرد و مشروط بانكه مشار الیهما مبلغ هفت هزار تومان تبریزی بدیوان اعلی جواب گویند و مهم امیر حسین و سادات هزار جریب بر هزار تومان مقطع پذیرفت و برین قیاس قضیه رستمداریان نیز بر مبلغ معین قرار گرفت و امیر عبد الكریم مرخص شده متوجه ساری گشت و حكم همایون بنفاذ انجامید كه از جمله هفت هزار تومان مذكور مبلغ چهار هزار تومان را كه حصه امیر عبد الكریم بود جناب سلطانی سیف الانامی تحصیل نماید لا جرم آنجناب نیز اجازت یافته بمازندران شتافت اما آقا محمد حسب الحكم در اردوی همایون توقف نموده در ادركماس بیك جهت تحصیل مبلغ سه هزار تومان كه حصه او بود متوجه قلعه كلیس و اولاد شد و بعضی از وكلایش را همراه برد و چون موسم زمستان و سرما بپایان رسید و بر كنار جویبار مانند خط نوش‌لبان گلعذار سبزه بردمید سلطان گل با رخساره افروخته عنان عزیمت بجانب باغ و بستان انعطاف داد و بلبل بی‌تحمل با دلی بر آتش هجران سوخته نغمه‌سرائی آغاز نهاد پادشاه عالیشان از قشلاق نخجوان عازم النك سهند و بعضی دیگر از ییلاقات آذربایجان گردید و در مرغزاری بهشت آثار قبه خیمه و خرگاه باوج مهر و ماه برافراخته بساط عشرت و نشاط مبسوط گردانید در آن اثنا از جانب خراسان ایلچی رسید و بعرض نواب كامیاب رسانید كه عبید اللّه خان با سپاه فراوان بعزم تسخیر خراسان از آب‌آمویه عبور نموده و در آن بلاد طوفان بلا بالا گرفته دست تقدیر ایزد عز و علا ابواب تفرقه بر روی روزگار برایا برگشوده بنابران فرمان واجب الاذعان نفاذ یافت كه انیس الحضرت البهیه درمشخان باتفاق زینلخان متوجه مدد حكام خراسان گردد و آنخان عالیشان حضرت مملكت پناهی حبیب الهی را در قم گذاشته علم عزیمت بجانب خراسان برافراخت و كوچ بر كوچ بخرقان سلطانیه شتافته جهة آسایش مراكب روزی‌چند رحل اقامت انداخت و در اوایل شعبان سنه سبع و عشرین و تسعمائه از نزد والی هراة امیر سلطان قورچی شاه قلی نام بآستان سپهر احتشام رسید و اخبار غریب بعرض نواب كامیاب رسانید اول آنكه عبید اللّه خان با جنود بیكران بظاهر هراة آمده چند روز بامر محاصره پرداخت و چون دید كه كاری از پیش نمیتواند برد عنان مراجعت بصوب ماوراء النهر معطوف ساخت دیگر آنكه امیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف بهواخواهی ظهیر السلطنه و الخلافة
ص: 573
محمد بابر پادشاه متهم گشت و بحكم امیر سلطان در روز سه‌شنبه ششم ماه رجب در قلعه اختیار الدین محبوس شده روز دیگر مهم او از هم گذشت و پادشاه عدالت نهاد در تفتیش و تفحص این مهام شرایط مبالغه و اهتمام بجای آورده بتحقیق انجامید كه در وقتی كه عبید اللّه خان در ظاهر هراة نشسته بود و بامر محاصره قیام مینمود از امیر سلطان اصلا جلادتی وقوع نیافته بنابران اوزبكان در بلوكات هراة خرابی بسیار كرده‌اند و امیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف از جریمه كه باو نسبت نموده‌اند مانند گرگ یوسف بیگناه بوده و امیر سلطان بنابر غرضی كه داشته بتیغ ظلم آن سید فاضل نیكو اعتقاد را شربت شهادت چشانیده لا جرم نایره غضب پادشاهی اشتعال یافت و حكم شد كه شاه‌زاده مظفرلوا ابو الفتح طهماسب میرزا و امیر سلطان متوجه پایه سریر اعلی گردند و ایالت خراسان مفوض بنواب نامدار شاه‌زاده عالی‌مكان سام میرزا باشد چنانچه عنقریب تفصیل این حكایت مرقوم قلم اهتمام خواهد گشت انشاء اللّه تعالی و تقدس‌